12 July 2007

داریوش همایون: استراتژی نادرست در همگرائی

ا
گر کسانی در انتظار برهم خوردن اوضاع به ميدان پريده اند و نمی دانند پيامد های اقداماتشان چيست، کسان بيشمار ديگری از جمله همه سازمان های سياسی سراسری و با پشتوانه، درطيف گسترده چپ و راست هستند که به صراحت يا بطور ضمنی به دفاع از ايران در تماميت آن برخاسته اند

استراتژی نادرست در همگرائی

داریوش همایون


در گفتگو هائی که درباره گردهمائی اخير پاريس ــ دنباله تلاش های يکی دو ساله گذشته برای راه اندازی يک نهاد ملی و جايگزين جمهوری اسلامی ــ درگرفت نکته های اصلی يا به نظر نيامد، يا اهميتی که می بايد به آنها داده نشد و يا بحث را به سطحی که ما با آن اشنا تر و آسوده تريم، به سطح روابط شخصی، فروکاستند.

پيش از ورود به هر بحثی در اين باره دو نکته را می بايد روشن کرد. نخست، هيچ کدام از مخالفان آن تلاش ها با گفتگو و همگرائی نيرو های سياسی گوناگون بر امر ملی يعنی بر دمکراسی و حقوق بشر و يکپارچگی ايران، مشکلی ندارند و از همه کمتر، کسانی که از دو دهه پيش از هر فرصت نويدبخشی در اين راستا بهره گرفته اند و واژه دگرانديش را به زبان فارسی داده اند که به معنی برابر شناختن مخالف و "غير خودی" با خود است. دوم، همه آنها به تمرکز زدائی در حکومت و برقراری حقوق فرهنگی گويندگان زبان های غير فارسی به موجب پيشرفته ترين ميثاق های پيوست اعلاميه جهانی حقوق بشر باور دارند، به ويژه آنهائی که قطعنامه حکومت های محلی و حقوق اقوام ايران را به منشور حزب خود پيوست کرده اند و در اين زمينه جائی برای بيشتر خواستن برای هيچ گروهی که خواهان جدائی، در هنگام خود، از ايران نباشد نگذاشته اند.

اگر کسانی در آن همايش ها شرکت نجسته اند و با نتايج آنها همرای نبوده اند از ملاحظات اصولی سرچشمه گرفته است. آنها با جايگزين سازی های بی پايه و آلوده به امتياز دادن های زيان آور برای سرهم کردن هر جمعی که بتوان گردآورد مخالف هستند؛ و دربرابر هر اقدامی که يکپارچگی ايران را ــ چه به عنوان کشور و چه ملت ــ زير پرسش ببرد مواضع سخت و صريح می گيرند. هر تصورديگری ازجمله اختلاف و رقابت شخصی بی موضوع است. در مسائل مربوط به ملت و مبارزه، امر شخصی وجود ندارد؛ و از کدام رقابت سخن می گويند که در شمار آيد؟

در تلاش هائی که به آن اشاره رفت کسانی استراتژی همراه کردن نيرو های سياسی ايران را بر پايه تفاهم با سازمان های قومی گذاشتند. اين سازمان ها تا نيروهای نظامی امريکا بر موازنه قوا در پيرامون ايران افزوده نشده بود ــ از دهه نود ــ و تا هنگامی که فروپاشی شوروی، آرزوی فروپاشيدن های ديگری را در دل هائی بيدار نکرده بود آمادگی اندکی برای تفاهم جدی نشان می داند ولی رويکردشان به ميانه روی گرايش داشت. از آن هنگام به دلائلی که می بايد جداگانه بررسی کرد مواضع اين نيرو ها راديکال تر شده است و ديگر جز به خواست های بيشترينه ای (حد اکثر) که پيوسته بالا تر رفته است و ظاهرا خواهد رفت رضايت نمی دهند.
استراتژ های "همبستگی" می دانستند که طيف راست ميانه و ناسيوناليست به هيج روی با فرمول هائی که بخش کردن ملت ايران را به واحد های زبانی به نام ماهيت های سياسی دربر داشته باشد موافقت نخواهد کرد. آنها حتی می توانستند به آسانی نگرانی نيرو های اصلی را در چپ و راست ايران از طرح های محافلی در امريکا و جا های ديگر برای استفاده از مسائل قومی ايران برای ضربه زدن به رژيم اسلامی دريابند. اما جاذبه تشکيل نهادی دربرگيرندهء سازمان های قومی که دور افتاده ترين سازمان های سياسی از مبارزه همگانی هستند، نيرومند تر بود به ويژه که خيال می کردند خواهند توانست نيرو های چپ همراه آن سازمان های قومی را نيز درکنار عناصری از مشروطه خواهان بنشانند. به هشدار های فراوان توجه ننمودند و در نشست برلين از حقوق سياسی اقوام ايران دم زدند و با همه تذکراتی که پس از آن داده شد باز در لندن بر آن تاکيد نهادند. اکنون آن سازمان های قومی پس از نشست پاريس، واژه قوم را نيز از قاموس خود برداشته اند و ايران برايشان کشوری از مليت يا ملت هاست و مليت يا ملت را زبان و کينه زبانی تعريف می کند. آنها تا جائی می روند که با ناديده گرفتن اعلاميه جهانی حقوق بشر، حقوق شهروندی ايرانيان را انکار می کنند و آن حقوق را برای "ملت" های ايران می خواهند.

* * *

اينها مسائلی است که نگاه سطحی و مثلا رقابت برنمی دارد و آينده ايران و بهروزی اقوام ايران درگرو آن است. گذشته از راست ناسيوناليست، چپگرايانی که قرار بود به نهاد سازی و جايگزين تراشی کشانده شوند موضوع را از دريچه مسائل شخصی نمی بينند؛ و به درستی انگشت بر انحرافات زننده ای می گذارند که از برلين تا پاريس را پوشانيده است. عناصر برجسته ای از چپ ايران، که رويهمرفته پيشينه درخشانی در دفاع از يکپارچگی ايران ندارد، در تازه ترين نشست برلين اتحاد جمهوريخواهان ايران نمايشی از احساس مسئوليت ملی دادند که دفاع روشنفکران هشت نه دهه پيش را از يکپارچگی ايران به ياد می آورد. آنها سندی را در مسائل قومی تصويب کردند که همچون برگ افتخاری از اين دوران به ياد خواهد ماند. اکنون برای چايگزين سازان ترديدی نمی ماند که مهم ترين اولويت بخش بزرگ طيف چپ نيز نگهداری ايران در چهارچوب کنونی آن است.

فاصله گرفتن از پاريس را در مهم ترين گروهبندی ها و از سوی شخصيت های با اعتبار چپگرا می بايد يک نشانه مهم همرائی چپ و راست ايران در امری که به مصالح ملی ارتباط می يابد شمرد. تلاش های آشکار رهبران و سخنگويان يکی از سازمان های قومی ــ که می تواند زبان حال همه افراطيان باشد ــ در کشاندن امريکا به حمله به ايران، و همنوائی پاره ای محافل امريکائی با اين تلاش ها، می بايد برای متقاعد کردن چپ واقعگرا و دمکرات ايران به ضرورت بازنگری در اتحاد ها و همکاری های پيشين بسنده باشد. طيف اصلی چپ، رويارو با خطرهائی که موجوديت ايران را از بيرون و درون تهديد می کند نمی خواهد اسير رويکرد ها و شعار های گذشته بماند. اگر کسانی در انتظار برهم خوردن اوضاع به ميدان پريده اند و نمی دانند پيامد های اقداماتشان چيست، کسان بيشمار ديگری از جمله همه سازمان های سياسی سراسری و با پشتوانه، و نه محدود به افراد همزبان، درطيف گسترده چپ و راست هستند که به صراحت يا بطور ضمنی به دفاع از ايران در تماميت آن برخاسته اند.

اکنون بر جايگزين سازان است که نه تنها بر مخاطرات نهفته در استراتژی خود، بلکه بر محدوديت های فلج کننده آن نيز از نزديک تربنگرند. با اينگونه همايش ها جنبش که سهل است، نيروئی نيز نخواهد آمد که ارزش اينهمه دست و پا زدن ها را برای گشودن جبهه تازه ای در مبارزات درونی مخالفان، و منحرف کردن مبارزه از رژيم اسلامی داشته باشد. همبستگی دگرانديشان، از کژراهه دلگرمی دادن و پشتيبانی از خواست های تندرو ترين عناصر درگروه های قومی ايران نمی گذرد. آن عناصر، خود ملت ايران را انکار می کنند چه رسد به مصالح ملی، و بر انها حرجی نيست. ولی ديگران مسئوليت های بزرگ تری دارند. نفس مذاکره کردن با طرف هائی که جز به بيشترينهء خواست های خود رضايت نخواهند داد هنری نيست و کسانی که بر اثر تجربه فراوان پانزده ساله از چنين مذاکره ها کنار کشيده اند نه مخالف همبستگی هستند نه اعلاميه جهانی حقوق بشر و ميثاق های آن.
مشکل در استراتژی و نيت هاست نه در واژه ها و اصطلاحات. بجای کوشش در اختراع واژه های تازه برای اصطلاحات هر روزه علوم اجتماعی و روابط بين المللی بهتر است به صف ايران برای همه ايرانيان، بپيوندند و بر اصولی که همه جهان متمدن بر آن ساخته شده است توافق کنند. رعايت منافع ملی ايران به معنی حفظ اين ملت در درون اين مرز ها وبررويهم ريختن همه منابع طبيعی و انسانی ايران به سود همه ايرانيان، از نظر سياسی صرف نيز به مراتب بخت بيشتری دارد. هيچ نيازی به اين زباناوری ها نيست.