با دل آبیت می گریم
جمشید پیمان
برای میهنم ، ایران
در تو چه با نفرت نگریستند
آئینه ات اما
چین بر نداشت .
گفتم :
ترا خنجری باید جوهرین
- و دل دشمن –
وگرنه سینه ی گشاده ات
بس آزانگیز است و تمنا افزا.
این داغ ها، بر گرده های پیرت ،
آشنایان دیرین دیدگان منند .
زخم هایت را می شناسم
و کوه را
درجاری همیشگی صبرت
با قطره های غم ،
تکرار می کنم .
ای روشنا ئی آب !
آئینه
درتو تکرار میشود
و من
با دل آبیت
جمشید پیمان
برای میهنم ، ایران
در تو چه با نفرت نگریستند
آئینه ات اما
چین بر نداشت .
گفتم :
ترا خنجری باید جوهرین
- و دل دشمن –
وگرنه سینه ی گشاده ات
بس آزانگیز است و تمنا افزا.
این داغ ها، بر گرده های پیرت ،
آشنایان دیرین دیدگان منند .
زخم هایت را می شناسم
و کوه را
درجاری همیشگی صبرت
با قطره های غم ،
تکرار می کنم .
ای روشنا ئی آب !
آئینه
درتو تکرار میشود
و من
با دل آبیت
می گریم.