آقای اوباما تبریک !
فقط پا جای پای کلینتون و کارتر نگذارید
فقط پا جای پای کلینتون و کارتر نگذارید
جمشید پیمان
جناب آقای اوباما!
شما در سال 1357 و در چنین روزهائی احتمالا دانشجوی حقوق بوده اید . احتمالا در همان روزهائی که در کلاس دانشکده درس دیپلماسی می خواندید ، آقای جیمی کارتر در گوادلوپ داشت با سران کشورهای بزرگ آن روزگار بر سر برداشتن شاه ایران و از آن بالاتر، برای نشاندن خمینی به جای شاه بر کرسی قدرت در ایران، کارهای دیپلماتیک می کرد. شما که احتمالا از همان روزها قصد داشته اید وارد فعالیت های سیاسی بشوید ، احتمالا به عملیات محیرالعقول دیپلماتیک آن روزهای رئیس حزبتان و رئیس جمهورتان ، آقای جیمی کارتر ،علاقمندی و توجه نشان می داده اید. به هر حال و از باب یاد آوری خدمتتان عرض می کنم که در آن مانور دیپلماتیک ، آقای کارتر ظاهرا توصیه ی آقای ژیسکاردستن ، رئیس جمهور آن زمان فرانسه برای پایان بخشیدن به پشتیبانی از شاه را می پذیرد ، توصیه ای که مشاوران دیپلماسی خودش هم با رائه ی طرحی دراز مدت ، فکر او را مشغول کرده بودند.
بهتر است شاه را برداریم و خمینی را به جایش بنشانیم
ماحصل طرح از این قرار بود که : شاه در برابر قیام مردم ایران تاب نمی آورد و دیر یا زود شاهد سقوطش خواهند شد. بنا براین باید برنامه ای با عنوان نجات شاه و یا کمک به شاه برای چیره شدن بر انقلاب را از روی میز برداشت و به فکر دوران پس از شاه بود. بر این اساس بهترین گزینه خمینی است و بس. چرا؟ زیرا اگر انقلاب با رهبری میهن پرستان و آزادی خواهان به پیروزی بیانجامد منافع آمریکا و هکذا متحدان مربوطه نه تنها به خطر خواهد افتاد ، بلکه ممکن است کل این بازار پرسود و دارای ارزش های کم نظیر منطقه ای و استراتژیک نابود گردد. اگر هم وابستگان به اتحاد جماهیر شوروی بتوانند سر نخ کارها را به دست گیرند باز هم نتیجه همین خواهد شد که بیان گردید ، با این تفاوت که دیگر هیچ امیدی به بیرون کشیدن طفلی به اسم ایران از بغل خرس شوروی وجود نخواهد داشت. بنا براین با رفتن پشت سر خمینی می توان هم خواست مردم و انقلابیون ایران مبنی بر حذف نظام پادشاهی را تامین کرد و هم با افتادن قدرت به دست نیرو های مرتجع مذهبی به رهبری خمینی ، از دست اندازی احتمالی شوروری جلوگیری کرد و مانع از به خطر افتادن منافع غرب و بخصوص ایالات متحده آمریکا در ایران و منطقه شد. هم آقای جیمی کارتر و هم شرکایش در گوادالوپ طرح را پسندیدند و به میمنت و مبارکی به اجرا در آوردند.
انگشتتان را درسوراخی که آقای کارتر کرد ،نکنید
جناب آقای اوباما ، نتیجه ی کار از همان دو سه ماه آغاز به قدرت رسیدن خمینی ، کاملا معلوم گشت. آقای اوباما ! نمی دانم تا چه حد به زبان و فرهنگ ایرانی تسلط دارید؟ اندازه اش اصلا مهم نیست. حتی اگر دانشتان در این زمینه درحد صفر هم باشد ، یاوران ایرانی زبانتان می توانند برایتان این مثل شیرین فارسی را ترجمه کنند که میگوید ؛ فلانی هم پول راداد و هم چوب را خورد و هم پیاز را . من نمی دانم قیافه ی آقای کارتر بدنبال دماغ سوختگی های پس از به قدرت چسبیدن خمینی ، چقدر شبیه همین فلانی ی مثل ایرانی است. اما این را میدانم که دست کم هردوی آنها از وضع موجود، اشکشان سرازیر شده است. جناب آقای اوباما ! شما در سخنرانی های انتخاباتی خودتان یکی دو بار با آن لبخند دلفریب و نمکینتان گفته اید که اگر رئیس جمهوری آمریکا بشوید با پاسدار احمدی نژاد هم وارد مذاکره ی بی قید و شرط می شودید. نمی دانم شوخی فرموده بودید یا سخنتان جدی بود. نمی دانم شور و فتور مبارزات انتخاباتی بر شما غلبه کرده بود یا علت دیگری داشت که چنین افاضه فرمودید. آقای اوباما ! ایرانی ها یک مثل دیگری هم دارند که می گوید ؛ صلاح مملکت خویش خسروان دانند. شما هم حالا که رئیس جمهور شده اید خود دانید و مملکتتان و صلاح کارهایتان. اما بد نیست در رابطه با گفتگوی با احمدی نژاد و دیگر سران جنایتکار رژیم جمهوری اسلامی مواظب باشید پس از مدتی که یقینا چندان طولانی نخواهد بود، اشک شما هم در نیاید. زیرا باز هم یک مثل شیرین ایرانی می گوید که؛ آدم عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود. بنا براین حواستان جمع باشد انگشتتان را درسوراخی که آقای جیمی کارتر فرو کرد ، دوباره فرو نکنید.
طرز بیرون کشیدن آب از چاه خشک
جناب آقای اوباما ! من از پرداختن به آنچه که آقای رونالد ریگان کرد و چگونه در سر بزنگاه های حیاتی نگذاشت آب در دل آخوندهای حاکم بر ایران تکان بخورد ، میگذرم . ماجراها آنقدر اظهر من الشمس بوده اند و از چنان بویناکی برخودرا بوده اند که تا سالیان سال حتی مشام خوانندگان آنها را می آزارد چه رسد به بینی حاضران و ناظرانش را. شما در آن زمان احتمالا به شغل شریف وکالت اشتغال داشته اید و حد اقل به دلیل ارتباطی که ماجرای معروف به ایران گیت با کارتان داشته است ، چیزهائی از آن را می دانید.پس تکرارشان نمی کنیم. در اینجا قصدم یاد آوری دل و دین از کف دادن یک هم حزبی خودتان است ؛ بله درست حدس زید می خواهم در رابطه با آقای بیل کلینتون چند جمله ای خدمتتان معروض دارم. آقای بیل کلینتون در دوران ریاست جمهوریشان ماجراهای زیادی داشته اند که بسیاری از آنها ، هر اندازه هم که جنجالی بودند ، باز هم به ما مربوط نمی شود. ما یاد گرفته ایم که در امور خصوصی دیگران نه سرک بکشیم و نه مداخله کنیم. اما در اموری که مربوط به خودمان میشوند و مستقیما ما را هدف قرا می دهند، فکر کنم شما هم موافق باشید که خودمان را به مردن نزنیم و یک عکس العملی ولو در حد ناله ضعیف از سینه آتش گرفته مان ، از خودمان نشان دهیم . باری در زمان ریاست جمهوری آقای بیل کلینتون ، رژیم آخوندی در زمینه تروریسم درسطح جهان هل من مبارز می طلبید و هیچ کس جلودارش نبود ( درست مثل همین امروز ) . هر روز در چهارگوشه جهان یا بمبی می ترکاند یا مخالفی را سر می برید و در داخل ایران که واویلا. چه بگویم که بتوانم حق مطلب را ولو یک از صد هزار ادا بکنم؟
دو ماجرای مربوط به هم یعنی قتل های زنجیره ای آزادی خواهان در ایران و ترور مخالفان در رستوران میکونوس در آلمان باعث شد که کشورها ی بزرگ و بویژه آمریکا و ارو پا نارضایتی خودشان را از رژیم ـخوندی ابراز دارند. حتی کشورهای اروپائی ظاهرا سفرای خودشان را به عنوان اعتراض از تهران فرا خواندند. تعجب نکنید اگر می گویم ظاهرا. زیرا عقیده دارم که آنها فقط داشتند بازی می کردند. اگر خودشان بازی نمی کردند و مردم ستمدیده ایران را بازی نمی دادند پس چرا یکی دو ماه بعدش در قدوم آخوند خاتمی، نمی دانستند سر و دستار کدام اندازند و در این سر و دستار اندازی به مسابقه و رقابت افتاده بودند و دلوهایشان به چاهی می انداختند که از روز ازل آبی نداشت.
غمزه های شتری اصلاح طلبان آخوندی
باری، در پی این ماجراهای سراسر جنایت آمیز ، رژیم خمینی برای راست و ریس کردن اوضاع ، آخوند خاتمی را به عنوان اصلاح طلب و مبتکر گفتگوی تمدن ها از جعبه شامورتی بازیش بیرون کشید و به جامعه جهانی تحویل داد . آخوند خاتمی یعنی رئیس تبلیغات جنگ و وزیر ارشاد و شریک همیشگی کلیه جنایات رژیم آخوندی حالا شده است اصلاح طلب آن هم در زیر خیمه ی ولایت فقیه ! و هکذا شده است مبتکر گفتگوی تمدن ها آنهم در شرائطی که رژیم حاکم بر ایران تسمه از گرده ی عرب و وفارس و کرد و بلوچ و آذری کشیده است و درکشتار پیروان مذاهبی جز مذهب رایج آخوندی هیچ حد و مرزی را رعایت نمی کند. کشور های بزرگ جهان بر این همه جنایات رژیم و مبلغ و توجیه کننده و چاله چوله پرکنش ، یعنی آخوند خاتمی ، چشم بستند و برای پیش برد کارشان او را روی سر گذاشتند و حلوا حلوایش کردند.
آقا ی اوباما! در همان روزها آقای بیل کلینتون بدون عبرت گرفتن از کار و نتیجه ی کار آقای جیمی کارتر ، رفت دنبال تناول یک پرس چوب و پیاز تازه که دود دمش سرتاسر بازار بین المللی را ، البته در زیر سایه سیاست مماشات ، پرکرده بود. چنین شد که خانم آلبرایت وزیر خارجه ایشان در مجمع عمومی سازمان ملل برای خاتمی چشم و ابرو آمد و نمی دانست که این آخوند جنایت کار اصلا در این باغ ها نیست و از آن گذشته، دلش می خواهد سر به تن هیچ یهودی در جهان نباشد چه رسد به خانم آلبریت ، آنهم در پست وزارت خارجه آمریکا!. پشت بند این بده و بستان چشم و ابرو ، خانم آلبریت یک دست معذرت غلیظ بابت کودتای بیست و هشت مرداد تقدیم آخوند ها کرد که پیشینیانشان جزو مجریان اصلی کودتا بودند و همین آخوندها به آنها تا مغز استخوان افتخار می کنند. بعدش هم برای اینکه وادادگی را به حد اعلا برسانند طبق فرمایش همین آخوندها ، دست به مظلوم آزاری زدند و مجاهدین خلق را در لیست ترورستی وزارت خارجه گذاشتند. البته نمی دانم وقتی که آقای بیل کلینتون می خواست با این عمل شنیع موافقت کند چقدر به یاد پاسخ دوستانه و صمیمانه ای بود که به تبریک آقای مسعود رجوی بابت به ریاست جمهوری رسیدنش ، داده بود.
جناب آقای اوباما. بعدها و بخصوص با کلاه گشادی که رژیم آخوندی هم در افغانستان و هم در عراق بر سر آمریکائی ها گذاشت و دامنه ترورسم دولتی را تا بیخ گوش اسرائیل کشانید ، احتمالا آقای کلینتون نیز از این که هم پول را داده و هم چوب را خورده و هم پیاز را قدری اشکش سرازیر شده است. بخصوص که ایشان بیشتر از حد معمول هم احساساتی هستند! بله ، حواسم جمع است و میدانم که ماجراهای افغانستان و عراق در زمان آقای جرج بوش کوچک رخ داده اند . ولی جناب آقای اوباما قبول بفرمائید اینها در حقیقت همان میوه های نسبتا تلخ نهال مماشاتی هستند که امثال آقای کلینتون کاشته بودند.
اصلا دلم نمی خواهد شما هم به گریه بیفتید!
آقای اوباما پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا گوارای وجودتان باد. امیدوارم بتوانید بر مسائل و مشکلات داخلی و خارجی که گریبان جامعه ی آمریکا را گرفته اند فائق بیائید. اما اجازه بدهید یک خواهش کوچک از شما بکنم. ما ایرانی ها دیگر از این که ببینیم سی سال است در رابطه با مساله رژیم آخوندی در ایران این داستان خوردن چوب و پیاز تکرار می شود نه تنها خسته شده ایم ، بلکه حقیقتش را بخواهید یک طوری دلمان هم برای خورندگان بی وقفه ی این همه چوب و پیاز می سوزد. اما خواهشم این است که در رابطه با جنایتکاران حاکم برایران راهی نروید که اسلافتان رفتند و جز پشیمانی چیزی نصیبشان نشد. در این زمینه اگر فکر میکنید برایتان افت دارد که از آقایان ریگان و بوش های اول و دوم عبرت بگیرید ، لا اقل یک نگاهی به قیافه ی آقایان کارتر و کلینتون در هنگامی که به ماجراهای سر و سرشان با رژیم جمهوری اسلامی می افتند ، بیندازید . و چون خیلی آدم زرنگ و زیرکی هستید یا بنظر می آئید ، از کار آنها و بخصوص از عواقب زیانبار کارشان که امروز دیگر دارد در شکل و شمایل بمب اتمی آخوندی خودش را نمایش می دهد ، پند بگیرید . و اگر هنوز هم دنبال رفتن سر میز مذاکره ی بدون قید و شرط با آخوندهای حاکم بر ایران هستید ، لازمست در خاتمه باز هم یک مثل آموختنی دیگر فارسی را از قول شیخ اجل سعدی خدمتتان عرضه کنم که می فرماید
شما در سال 1357 و در چنین روزهائی احتمالا دانشجوی حقوق بوده اید . احتمالا در همان روزهائی که در کلاس دانشکده درس دیپلماسی می خواندید ، آقای جیمی کارتر در گوادلوپ داشت با سران کشورهای بزرگ آن روزگار بر سر برداشتن شاه ایران و از آن بالاتر، برای نشاندن خمینی به جای شاه بر کرسی قدرت در ایران، کارهای دیپلماتیک می کرد. شما که احتمالا از همان روزها قصد داشته اید وارد فعالیت های سیاسی بشوید ، احتمالا به عملیات محیرالعقول دیپلماتیک آن روزهای رئیس حزبتان و رئیس جمهورتان ، آقای جیمی کارتر ،علاقمندی و توجه نشان می داده اید. به هر حال و از باب یاد آوری خدمتتان عرض می کنم که در آن مانور دیپلماتیک ، آقای کارتر ظاهرا توصیه ی آقای ژیسکاردستن ، رئیس جمهور آن زمان فرانسه برای پایان بخشیدن به پشتیبانی از شاه را می پذیرد ، توصیه ای که مشاوران دیپلماسی خودش هم با رائه ی طرحی دراز مدت ، فکر او را مشغول کرده بودند.
بهتر است شاه را برداریم و خمینی را به جایش بنشانیم
ماحصل طرح از این قرار بود که : شاه در برابر قیام مردم ایران تاب نمی آورد و دیر یا زود شاهد سقوطش خواهند شد. بنا براین باید برنامه ای با عنوان نجات شاه و یا کمک به شاه برای چیره شدن بر انقلاب را از روی میز برداشت و به فکر دوران پس از شاه بود. بر این اساس بهترین گزینه خمینی است و بس. چرا؟ زیرا اگر انقلاب با رهبری میهن پرستان و آزادی خواهان به پیروزی بیانجامد منافع آمریکا و هکذا متحدان مربوطه نه تنها به خطر خواهد افتاد ، بلکه ممکن است کل این بازار پرسود و دارای ارزش های کم نظیر منطقه ای و استراتژیک نابود گردد. اگر هم وابستگان به اتحاد جماهیر شوروی بتوانند سر نخ کارها را به دست گیرند باز هم نتیجه همین خواهد شد که بیان گردید ، با این تفاوت که دیگر هیچ امیدی به بیرون کشیدن طفلی به اسم ایران از بغل خرس شوروی وجود نخواهد داشت. بنا براین با رفتن پشت سر خمینی می توان هم خواست مردم و انقلابیون ایران مبنی بر حذف نظام پادشاهی را تامین کرد و هم با افتادن قدرت به دست نیرو های مرتجع مذهبی به رهبری خمینی ، از دست اندازی احتمالی شوروری جلوگیری کرد و مانع از به خطر افتادن منافع غرب و بخصوص ایالات متحده آمریکا در ایران و منطقه شد. هم آقای جیمی کارتر و هم شرکایش در گوادالوپ طرح را پسندیدند و به میمنت و مبارکی به اجرا در آوردند.
انگشتتان را درسوراخی که آقای کارتر کرد ،نکنید
جناب آقای اوباما ، نتیجه ی کار از همان دو سه ماه آغاز به قدرت رسیدن خمینی ، کاملا معلوم گشت. آقای اوباما ! نمی دانم تا چه حد به زبان و فرهنگ ایرانی تسلط دارید؟ اندازه اش اصلا مهم نیست. حتی اگر دانشتان در این زمینه درحد صفر هم باشد ، یاوران ایرانی زبانتان می توانند برایتان این مثل شیرین فارسی را ترجمه کنند که میگوید ؛ فلانی هم پول راداد و هم چوب را خورد و هم پیاز را . من نمی دانم قیافه ی آقای کارتر بدنبال دماغ سوختگی های پس از به قدرت چسبیدن خمینی ، چقدر شبیه همین فلانی ی مثل ایرانی است. اما این را میدانم که دست کم هردوی آنها از وضع موجود، اشکشان سرازیر شده است. جناب آقای اوباما ! شما در سخنرانی های انتخاباتی خودتان یکی دو بار با آن لبخند دلفریب و نمکینتان گفته اید که اگر رئیس جمهوری آمریکا بشوید با پاسدار احمدی نژاد هم وارد مذاکره ی بی قید و شرط می شودید. نمی دانم شوخی فرموده بودید یا سخنتان جدی بود. نمی دانم شور و فتور مبارزات انتخاباتی بر شما غلبه کرده بود یا علت دیگری داشت که چنین افاضه فرمودید. آقای اوباما ! ایرانی ها یک مثل دیگری هم دارند که می گوید ؛ صلاح مملکت خویش خسروان دانند. شما هم حالا که رئیس جمهور شده اید خود دانید و مملکتتان و صلاح کارهایتان. اما بد نیست در رابطه با گفتگوی با احمدی نژاد و دیگر سران جنایتکار رژیم جمهوری اسلامی مواظب باشید پس از مدتی که یقینا چندان طولانی نخواهد بود، اشک شما هم در نیاید. زیرا باز هم یک مثل شیرین ایرانی می گوید که؛ آدم عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود. بنا براین حواستان جمع باشد انگشتتان را درسوراخی که آقای جیمی کارتر فرو کرد ، دوباره فرو نکنید.
طرز بیرون کشیدن آب از چاه خشک
جناب آقای اوباما ! من از پرداختن به آنچه که آقای رونالد ریگان کرد و چگونه در سر بزنگاه های حیاتی نگذاشت آب در دل آخوندهای حاکم بر ایران تکان بخورد ، میگذرم . ماجراها آنقدر اظهر من الشمس بوده اند و از چنان بویناکی برخودرا بوده اند که تا سالیان سال حتی مشام خوانندگان آنها را می آزارد چه رسد به بینی حاضران و ناظرانش را. شما در آن زمان احتمالا به شغل شریف وکالت اشتغال داشته اید و حد اقل به دلیل ارتباطی که ماجرای معروف به ایران گیت با کارتان داشته است ، چیزهائی از آن را می دانید.پس تکرارشان نمی کنیم. در اینجا قصدم یاد آوری دل و دین از کف دادن یک هم حزبی خودتان است ؛ بله درست حدس زید می خواهم در رابطه با آقای بیل کلینتون چند جمله ای خدمتتان معروض دارم. آقای بیل کلینتون در دوران ریاست جمهوریشان ماجراهای زیادی داشته اند که بسیاری از آنها ، هر اندازه هم که جنجالی بودند ، باز هم به ما مربوط نمی شود. ما یاد گرفته ایم که در امور خصوصی دیگران نه سرک بکشیم و نه مداخله کنیم. اما در اموری که مربوط به خودمان میشوند و مستقیما ما را هدف قرا می دهند، فکر کنم شما هم موافق باشید که خودمان را به مردن نزنیم و یک عکس العملی ولو در حد ناله ضعیف از سینه آتش گرفته مان ، از خودمان نشان دهیم . باری در زمان ریاست جمهوری آقای بیل کلینتون ، رژیم آخوندی در زمینه تروریسم درسطح جهان هل من مبارز می طلبید و هیچ کس جلودارش نبود ( درست مثل همین امروز ) . هر روز در چهارگوشه جهان یا بمبی می ترکاند یا مخالفی را سر می برید و در داخل ایران که واویلا. چه بگویم که بتوانم حق مطلب را ولو یک از صد هزار ادا بکنم؟
دو ماجرای مربوط به هم یعنی قتل های زنجیره ای آزادی خواهان در ایران و ترور مخالفان در رستوران میکونوس در آلمان باعث شد که کشورها ی بزرگ و بویژه آمریکا و ارو پا نارضایتی خودشان را از رژیم ـخوندی ابراز دارند. حتی کشورهای اروپائی ظاهرا سفرای خودشان را به عنوان اعتراض از تهران فرا خواندند. تعجب نکنید اگر می گویم ظاهرا. زیرا عقیده دارم که آنها فقط داشتند بازی می کردند. اگر خودشان بازی نمی کردند و مردم ستمدیده ایران را بازی نمی دادند پس چرا یکی دو ماه بعدش در قدوم آخوند خاتمی، نمی دانستند سر و دستار کدام اندازند و در این سر و دستار اندازی به مسابقه و رقابت افتاده بودند و دلوهایشان به چاهی می انداختند که از روز ازل آبی نداشت.
غمزه های شتری اصلاح طلبان آخوندی
باری، در پی این ماجراهای سراسر جنایت آمیز ، رژیم خمینی برای راست و ریس کردن اوضاع ، آخوند خاتمی را به عنوان اصلاح طلب و مبتکر گفتگوی تمدن ها از جعبه شامورتی بازیش بیرون کشید و به جامعه جهانی تحویل داد . آخوند خاتمی یعنی رئیس تبلیغات جنگ و وزیر ارشاد و شریک همیشگی کلیه جنایات رژیم آخوندی حالا شده است اصلاح طلب آن هم در زیر خیمه ی ولایت فقیه ! و هکذا شده است مبتکر گفتگوی تمدن ها آنهم در شرائطی که رژیم حاکم بر ایران تسمه از گرده ی عرب و وفارس و کرد و بلوچ و آذری کشیده است و درکشتار پیروان مذاهبی جز مذهب رایج آخوندی هیچ حد و مرزی را رعایت نمی کند. کشور های بزرگ جهان بر این همه جنایات رژیم و مبلغ و توجیه کننده و چاله چوله پرکنش ، یعنی آخوند خاتمی ، چشم بستند و برای پیش برد کارشان او را روی سر گذاشتند و حلوا حلوایش کردند.
آقا ی اوباما! در همان روزها آقای بیل کلینتون بدون عبرت گرفتن از کار و نتیجه ی کار آقای جیمی کارتر ، رفت دنبال تناول یک پرس چوب و پیاز تازه که دود دمش سرتاسر بازار بین المللی را ، البته در زیر سایه سیاست مماشات ، پرکرده بود. چنین شد که خانم آلبرایت وزیر خارجه ایشان در مجمع عمومی سازمان ملل برای خاتمی چشم و ابرو آمد و نمی دانست که این آخوند جنایت کار اصلا در این باغ ها نیست و از آن گذشته، دلش می خواهد سر به تن هیچ یهودی در جهان نباشد چه رسد به خانم آلبریت ، آنهم در پست وزارت خارجه آمریکا!. پشت بند این بده و بستان چشم و ابرو ، خانم آلبریت یک دست معذرت غلیظ بابت کودتای بیست و هشت مرداد تقدیم آخوند ها کرد که پیشینیانشان جزو مجریان اصلی کودتا بودند و همین آخوندها به آنها تا مغز استخوان افتخار می کنند. بعدش هم برای اینکه وادادگی را به حد اعلا برسانند طبق فرمایش همین آخوندها ، دست به مظلوم آزاری زدند و مجاهدین خلق را در لیست ترورستی وزارت خارجه گذاشتند. البته نمی دانم وقتی که آقای بیل کلینتون می خواست با این عمل شنیع موافقت کند چقدر به یاد پاسخ دوستانه و صمیمانه ای بود که به تبریک آقای مسعود رجوی بابت به ریاست جمهوری رسیدنش ، داده بود.
جناب آقای اوباما. بعدها و بخصوص با کلاه گشادی که رژیم آخوندی هم در افغانستان و هم در عراق بر سر آمریکائی ها گذاشت و دامنه ترورسم دولتی را تا بیخ گوش اسرائیل کشانید ، احتمالا آقای کلینتون نیز از این که هم پول را داده و هم چوب را خورده و هم پیاز را قدری اشکش سرازیر شده است. بخصوص که ایشان بیشتر از حد معمول هم احساساتی هستند! بله ، حواسم جمع است و میدانم که ماجراهای افغانستان و عراق در زمان آقای جرج بوش کوچک رخ داده اند . ولی جناب آقای اوباما قبول بفرمائید اینها در حقیقت همان میوه های نسبتا تلخ نهال مماشاتی هستند که امثال آقای کلینتون کاشته بودند.
اصلا دلم نمی خواهد شما هم به گریه بیفتید!
آقای اوباما پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا گوارای وجودتان باد. امیدوارم بتوانید بر مسائل و مشکلات داخلی و خارجی که گریبان جامعه ی آمریکا را گرفته اند فائق بیائید. اما اجازه بدهید یک خواهش کوچک از شما بکنم. ما ایرانی ها دیگر از این که ببینیم سی سال است در رابطه با مساله رژیم آخوندی در ایران این داستان خوردن چوب و پیاز تکرار می شود نه تنها خسته شده ایم ، بلکه حقیقتش را بخواهید یک طوری دلمان هم برای خورندگان بی وقفه ی این همه چوب و پیاز می سوزد. اما خواهشم این است که در رابطه با جنایتکاران حاکم برایران راهی نروید که اسلافتان رفتند و جز پشیمانی چیزی نصیبشان نشد. در این زمینه اگر فکر میکنید برایتان افت دارد که از آقایان ریگان و بوش های اول و دوم عبرت بگیرید ، لا اقل یک نگاهی به قیافه ی آقایان کارتر و کلینتون در هنگامی که به ماجراهای سر و سرشان با رژیم جمهوری اسلامی می افتند ، بیندازید . و چون خیلی آدم زرنگ و زیرکی هستید یا بنظر می آئید ، از کار آنها و بخصوص از عواقب زیانبار کارشان که امروز دیگر دارد در شکل و شمایل بمب اتمی آخوندی خودش را نمایش می دهد ، پند بگیرید . و اگر هنوز هم دنبال رفتن سر میز مذاکره ی بدون قید و شرط با آخوندهای حاکم بر ایران هستید ، لازمست در خاتمه باز هم یک مثل آموختنی دیگر فارسی را از قول شیخ اجل سعدی خدمتتان عرضه کنم که می فرماید
تــرسـم نــرسی به کـعـبـه ای اعــرابــی کاین ره که تو می روی به ترکستانست