23 May 2008

سام قندچی: دانشجويان ايران-داستان دو رژيم


اکنون
يک ماه به سالگرد خيزش 18 تير دانشجويان در ايران مانده است،
روز خونيني که دانشجويان ايراني بخوبي در باره اش ميدانند.
اگر روزي را بخواهيم
بعنوان سمبل آغاز شکل گيري تشکيلاتهاي جديد سکولار در ايران انتخاب کنيم،
بنظر من 18 تير
آن روز است




سام قندچی



دانشجويان ايران-داستان دو رژيم

http://www.ghandchi.com/339-IranStudents.htm

12 خرداد 1383

June 1,2004




1. درباره 18 تير 1378 (9 جولاي 1999)


اکنون يک ماه به سالگرد خيزش 18 تير دانشجويان در ايران مانده است، روز خونيني که دانشجويان ايراني بخوبي در باره اش ميدانند. اگر روزي را بخواهيم بعنوان سمبل آغاز شکل گيري تشکيلاتهاي جديد سکولار در ايران انتخاب کنيم، بنظر من 18 تير آن روز است.


اين رخداد دوسال بعد از انتخاب خاتمي به رياست جمهوري اتفاق افتاد، زمانيکه مردم ايران ميز را بر روي جمهوري اسلامي چرخاندند، و حتي در چارچوب محدوديت هاي انتصابهاي جمهوري اسلامي، در اتتخابات 1376 رياست جمهوري، به خاتمي که کانديداي اول رژيم نبود رأي دادند. اين جريان دوم خرداد اميد عموم به آغاز پروسه اي بود که طي آن جنبش مردم رهبران *واقعي* خود را بيابد، و نه منتخبين دستگاه، نظير خاتمي، حتي در چارچوب محدوديت هاي رژيم. اما حتي چنين دورنمائي نيز رژيم را به وحشت انداخت، و کشتن فروهر و نويسندگان در آذر 1377، کوشش رژيم براي متوقف کردن اين پروسه بود.


اما در عمل قتل هاي زنجيره اي نتيجه معکوس داشت، و رژيم مجبور شد که اقرار به واقعيت انجام اين جنايت دهشتناک توسط مأمورين امنيتي خود کند، و يک دادگاه نمايشي براي مأمورين خود برگزار کرد، البته پشت درهاي بسته ، پس از آنکه قاتل اصلي، سعيد امامي، بطرز مرموزي در زندان خودکشي کرد. سعيد امامي سالها براي رژيم کار کرده بود، و سازنده برنامه هويت براي تلويزيون جمهوري اسلامي بود، که برنامه اي بود مشابه برنامه هاي ساواک شاه، براي بي اعتبار کردن آزاديخواهان ايران.


جنبش دانشجوئي 18 تير 1378 ، اولين جنبش مردمي در کمتر از يکسال پس از قتل هاي زنجيره اي بود، و بدون شک نشان داد که قتل فروهر ها و نويسندگان نه تنها نتوانست آنهائي که خواهان تغيير واقعي در ايران هستند را، از طرح خواست هاي خود منصرف کند، بلکه آنها را ثابت قدم تر هم کرده بود، وقتي که رژيم اصلاح طلب، برعکس يک رژيم اصلاح طلب واقعي، حتي براي حفاظت از دوستان خود هم کوشش جدي نميکرد، تا چه رسد به حفاظت از گروه هاي مختلف جنبش دموکراسي خواهي. به اينگونه يک جنبش سکولار به موازات جريان دوم خرداد، در 18 تير 1378 ، شکل گرفت، و با گذشت سالها، بيشتر و بيشتر نيرومند شد.


دانشجويان اين دوران دانشگاه ها، متولدين زمان انقلاب 57 بودند، و برعکس قتل عامهاي سالهاي 1360 و 1367 رژيم، که بر عليه بازماندگان جنبش ضد شاه صورت گرفتند، در اين جا رژيم با نيروي جنبش تازه اي روبرو بود، متشکل از کسانيکه در رژيم جمهوري اسلامي متولد شده و بزرگ شده بودند. دانشجويان خواستهاي خود را براي تغيير ايران، با صداي رسا بيان ميکردند، و رژيم نيز خيلي در هدف حمله خودبه انها روشن بود. حزب اللهي ها به دانشجويان حمله ودانشجويان را کشته و زخمي کردند، و بسياري از رهبران دانشجويان بازداشت شدند، معهذا خاتمي دانشجويان را تهديد کرد که يا ادامه ندهند و يا سرکوب شوند.


خاتمي در اولين روزهاي پس از 18 تير، در محاکمه قاتلان فروهر ها و حمله کنندگان به کوي دانشگاه، خيلي کند بود، اما در تهديد دانشجويان به سرکوب جنبش دموکراسي خواهي، از همان روز 18 تير، خيلي سريع عمل کرد. به اينگونه اساسأ دانشجويان سکولار ايران، ايمان خود به خاتمي را از همان موقع از دست دادند، و ديدگاه دورانديشانه اي را نسبت به قدم هاي آتي مبارزه خود اتخاذ کردند، و اجازه ندادند که رژيم بتواند، جنبش دموکراسي خواهي را، نظير تيان-آن-من در چين، نابود کند.


برخي از رهبران دانشجويان واقعه 18 تير کوي دانشگاه، هنوز در سياهچالهاي جمهوري اسلامي هستند، و برخي ديگر به اعتراف هاي تلويزيوني وادار شدند، و بعدأ به مردم حقيقت را گفتند. حتي اعتراف هاي تلويزيوني نيز نتيجه معکوس داد، و تصوير اعتراف هاي زير فشار ساواک سلف رژيم جمهوري اسلامي را، در خاطره ها تداعي کرد، اعترافات زير شکنجه در رژيم شاه، که هنوز در خاطره مردم ايران هست. سالگرد هاي 18 تير در تابستان ها ادامه يافت، و مدرسه دموکراسي در ايران شد، و هميشه با سالگرد 16 آذر در پائيز دنبال شدند، که بعدأ تاريخ آن را ذکر خواهم کرد.


***


دو سال پس از 18 تير، در انتخابات 1380، مردم ايران دوباره به خاتمي رأي دادند، هرچند اين بار وي کانديد اول رژيم بود. مردم به وي رآي دادند تا که به بدتر رأي ندهند، و انتخاب او را به تحريم ترجيح دادند، وقتي که هنوز آلترناتيو جدي اي نميديدند، و اين انتخاب اجازه ميداد تا گروه هاي دموکراسي خواه بيشتر رشد کنند.


در 18 تير 1380، دولت خاتمي که تازه دوره دوم خود را با رأي نيرومندي آغاز کرده بود، در اولين آزمايش خود دردوره جديد، از دادن اجازه براي برگزاري مراسم 18 تير سر باز زد، معهذا، دانشجويان، از تظاهرات بر عليه رژيم ديکتاتوري اسلامگرا باز ننشستند، و براي دولتي دموکراتيک و آينده نگر از طريق رفراندوم کوشش کردند.


يک چيز که مطمئنأ روشن بود، اين امر بود که در سال 1380، فقط دو سال پس از خيزش دانشجوئي 18 تير، مردم ايران رهبران جديد بسياري پيدا کردند، که نه از گذشته بودند و نه از انتصابهاي جمهوري اسلامي. فقط نگاهي به نامهاي آنها که در زندانهاي رژيم جمهوري اسلامي هستند، يا زندانيان تازه آزاد شده، نشان ميدهد که چقدر رژيم نا موفق بود، وقتي تصور ميکرد با کشتن فروهر ها و نويسندگان در ايران، و کشتن برومند، بختيار، رهبران کرد، و ديگران در خارج ، ميتواند مردم ايران را از رهبري براي مبارزه محروم کند.


رهبران جديدي از دل جنبش دانشجوئي 18 تير 1378 بيرون آمدند، رهبراني که نه از مجاهدين بودند و نه از سلطنت طلبان. آنها يک نيروي مستقل تازه بودند، که آمال و آرزوهاي مترقي ايرانيان، آنها را خلق کرده بود، و هر روز قوي تر و قوي تر ميشدند، و حملات قداره بندان رژيم به آنها، فقط اين نيرو را آگاه تر ميکرد، که چگونه ايران آينده نگر را شکل دهد.

***

در سال بعد از اتنتخابات 1380، چند ماه پس از 18 تير 1381، در آبان و آذر 1381، و در سالگرد 16 آذر، جنبش دانشجوئي به نقطه اوج جديدي رسيد. تظاهرات هاي 1381 پس از حکم مرگ يک استاد دانشگاه به جرم کفر شروع شدند، و خرداد 1382 جنبش دانشجوئي به اوج باز هم تازه تري رسيد. دولت خاتمي مرگ زهرا کاظمي، خبرنگار کانادائي-ايراني را مخفي کرد، و تا پس از 18 تير اعلام نکرد، تا از خشم بيشتر دانشجو.يان ممانعت کند. همچنين از واقعه مرگ دو قلوهاي سيامي ايراني، که در زير عمل در آنزمان مردند، رژيم براي ساکت نگه داشتن جو 18 تير 1382 استفاده کرد.


يک ماه ديگر، 18 تير 1383 است، و از هم اکنون دستگيري هاي فعالين جنبش دموکراسي خواهي ايران شروع شده است. معهذا، دانشجويان دوباره اعلام کرده اند، که اين دستگيري ها و حملات رژيم، آنها را از برگزاري سالگرد 18 تير منصرف نخواهد کرد، و به قول يکي از گزارشگران بدون مرز از تهران، شرکت در مراسم ساليانه ياد بود 18 تير، به يک سمبل افتخار در نزد دانشجويان ايران مبدل شده است.



2. درباره 16 آذر 1332 (7 دسامبر 1953)



مراسم 16 آذر درست از زمان پس از کودتاي 28 مرداد سيا در سال 1332 آغاز شده است. با وجود کوشش هاي سلطنت طلبان در سالهاي اخير، براي حذف مراسم سالگرد 16 آذر از تقويم جنبش دموکراسي خواهي ايران، دانشجويان ايران ياد بود هر دو روز18 تير و 16 آذر را برگزار ميکنند، چرا که 16 آذر به آنها ياد آوري ميکند که يک رژيم واپس گرا را با رژيم واپس گراي ديگري مبادله نکنند.


دانشجويان ايران براي دموکراسي بيش از نيم قرن است که مبارزه کرده اند، و گراميداشت اين دو روز نشان دهنده اين چالش طي دو رژيم ديکتاتوري است. نبايستي شگفت آور باشد که چرا دانشجويان ايراني هرو روز را نگهداشته اند، چرا که ميخواهند تأکيد کنند، که به رژيم گذشته نميخواهند برگردند، آنچه که سلطنت طلبان سعي ميکنند، با استفاده از جنايات جمهوري اسلامي بدست آورند، و يعني بازگشت به قدرت در ايران. در زير من خاطرات خود را از 16 آدر در زمان شاه نوشته ام.


سالگرد 16 آذر 1332، از سوي نسلي از دانشجويان ايران است، که براي دموکراسي در زمان رژيم شاه مبارزه کردند. سالگرد 16 آذر، روز دانشجو، روز بين المللي دانشجويان ناميده شده است. بسياري از کساني که يا در ايران در سالهاي 1340 و 1350 دانشجو بودند، و يا عضو کنفدراسيون جهاني دانشجويان ايراني در خارج از کشور بودند، مراسم يادبود 16 آذر در ايران و خارج را به ياد مياورند. برگزاري مراسم يادبود اين روز ويژه، کماکان پس از انقلاب 57، از سوي دانشجويان در ايران، ادامه يافت.


من در سالهاي 1340 و 1350 دانشجو بودم، و مراسم يادبود اين روز را به ياد مياورم، و اين روزي بود که دانشجويان، همراهان آزادي خواه خود را، به ياد مياوردند، که اولين کساني بودند که در مخالفت با ديکتاتوري، پس از کودتاي 28 مرداد سيا در 1332 ، بپا خواستند، و خون خود را براي نشان دادن انزجار خود از خفقان رژيم شاه اهدأ کردند، آنهم فقط چند ماه بعد از کودتاي تاريک 28 مرداد در ايران.


پسر عموي من،احمد قندچي، که طرفدار جبهه ملي بود، و دو ديگر، شريعت رضوي و بزرگ نيا، که حزب توده ميگويد طرفدار آن بوده اند، با گلوله پليس شاه در صحن دانشکده فني به قتل رسيدند، در اين روز 16 آذر 1332، در دانشگاه تهران، وقتي که در اعتراض به ديدار نيکسون از ايران، در پي کودتاي 28 مرداد 1332، تظاهرات کرده بودند.


تا آنجا که سه دانشجو جبهه اي يا توده اي خطاب شوند، اين شکلي بود که افراد سياسي در آن سالها دسته بندي ميشدند، بعنوان جبهه اي يا توده اي. آنها فقط دانشجويان آزادي خواه دانشکده فني دانشگاه تهران بودند، که به کودتا معترض بودند، کودتائي که دولت قانوني، اصلاح طلب و مردمي دکتر مصدق را سرنگون کرده بود.


جاي لکه هاي خون سه دانشجو بر روي ستون هاي ساختمان اصلي دانشکده فني هنوز تا چند سال پيش وجود داشت. من نميدانم که آيا هنوز هست يا نه. طي سال هاي متمادي در زمان رژيم شاه، پس از شليک خونين 16 آذر، دانشجويان دانشکده فني، پيش سنگر جنبش دانشجوئي ايران براي دموکراسي گشتند.


در خارج ايران، روزنامه اصلي کنفدراسيون دانشجويان ايراني در سالهاي 40 و 50 شانزده آذر خوانده ميشد، و يادبود روز شانزده آذر هميشه توسط دانشجويان ايراني که در خارج تحصيل ميکردند برگزار ميشد. من فکر ميکنم آرشيو نشريه 16 آذر را بشود در قسمت ايران کتابخانه کنگره در واشنگتن يافت.


احمد قندچي، شريعت رضوي، و بزرگ نيا، در امامزاده عبدالله در نزديکي تهران دفن هستند. من دوسالم بود وقتي آنها کشته شدند، در نتيجه من فقط درباره آنها از طريق گفته هاي خانوادگي ميدانم. وقتي که من کودک بودم، با پدرم بسر قبرآنها ميرفتم، قبر پدر بزرگم نزديک قبر آنهاست.

زن عموي من (مادر احمد قندچي)، که پانزده سال پيش فوت کرد، هميشه وقتي ياد احمد ميافتاد ميگريست. احمد يکي از با هوش ترين ها در خانواده ما بود. احمد قندچي ديپلم خود را در 16 سالگي گرفته بود و خيلي با سواد بود. داستان کشته شدن وي، داستان مبارزه عليه ديکتاتوري بود، و متأسفانه داستان مرگ و زندگي بسياري از با هوش ترين ها درزندان ايران، طي سالهاي متمادي، بدينسان بوده است.


اعتراض دانشجويان در 16 آذر، فقط براي اعتراض به خفقان پس از کودتا، و دخالت آمريکا در ايران نبود، بلکه شريعت رضوي، قندچي، و بزرگ نيا، و همدوره اي هايشان، فکر ميکردند ميتوانند جو رعب و وحشت پس از کودتا را بشکنند، و شايد هم شانسي داشتند. اما متأسفانه شکست خوردند، و ترور واختناق پس از کودتا، دهها سال در ايران پايدار ماند.


سياست آمريکا، دليل اصلي پيروزي کودتا، وباعث شکست دموکراسي در ايران بود. من گروگان گيري جمهوري اسلامي را ازروز اول محکوم کرده ام، که در پي انقلاب 1357 اتفاق افتاد، معهذا، من نقش آمريکا در ايران، طي رژيم شاه را، از کودتاي سيا در 1332، تا آموزش ساواک، و پشتيباني از دولت شاه، درطي سالهاي پس از کودتا، همواره محکوم کرده ام.


خيزش 18 تير دانشجو.يان ايراني در سال 1378، مرا به ياد شانزده آذر 1332 انداخت. دوباره دانشجويان پرچم آزادي و دموکراسي در ايران را بر افراشتند، آنهم نيم قرن بعد، و چند نفري کشته شدند، و تعداد زيادي از تظاهر کنندگان کوي دانشگاه، هنوز در زندان هاي رژيم جمهوري اسلامي هستند.


سالها و سالها پس از مبارزه براي دمکراسي در ايران، و حتي پس از طي يک انقلاب، دوباره قانون دموکراتيک و حقوق بشر در ايران شکست خورد، و دوباره دانشجويان ايراني در پيشاپيش جنبش دموکراسي خواهي در مبارزه هستند، و باز هم در اعتراض به حفقان و براي دموکراسي، خون خود را براي آزادي، اين بزرگترين ايده ال بشريت مايه ميگذارند.



3. نتيجه گيري



آنچه که قابل ذکر است، اين امر است که امروز جنبش نيرومند قابل ملاحظه اي از جوانان ماقبل دانشگاهي در ايران وجود دارد، که از سالهاي 1320 -1332چنين جنبش پر قدرتي از سوي اين دسته از جوانان ايران وجود نداشته است. در سالهاي پس از 1332، تنها اعتصاب اتوبوسراني درسال 1348 جنش قابل ملاحظه اي از جوانان ماقبل دانشگاهي بود، اما اساسأ طي همه سالهاي 1332-1357 از چنين جنبشي کمتر اثري ديده ميشد. در صورتيکه اکنون، جنبش جوانان ماقبل دانشگاهي، خود را در مسابقات ادواري فوتبال نشان داده است، و بسيار نيرومند است.

بنظر من حضور قدرتمند جوانان در سالهاي بعد از سقوط رضا شاه، و پس از پايان جنگ دوم جهاني، بعلت آن بود که از سوئي، يک شبه دموکراسي در ايران آن سالها وجود داشت، و از سوي ديگر جو جهاني خيلي بين المللي بود، و جوانان خود را با همتايان خود در کشورهاي ديگر مقايسه ميکردند، و خواهان داشتن آنچه همتايانشان در کشورهاي ديگربودند ميشدند.


اينترنت و تلويزيون شرايط مشابهي را براي جوانان امروز بوجود آورده، وقتي جوانان ايران خود را با همتايانشان در ديگر نقاط گيتي همزمان مقايسه کنند، و جنبش قدرتمند جوانان ماقبل دانشگاهي در ايران، عنصر جديدي به جنبش دانشجوئي اضافه کرده است، و سخت است گفت که چگونه اين دو جنبش، براي دموکراسي و پيشرفت، يکديگر را در آينده تکميل خواهند کرد.


حتي جنبش معلمين هم در اين سالها، در نزديکي با دانشجويان، پرچم جنبش دموکراسي خواهي را بر افراشته. معهذا، اين زمانه سختي است، بويژه براي دانشجوياني که در خيابانهاي ايران، در برابر قداره بندان رژيم مبارزه ميکنند، و شکنجه در زندان اوين را متحمل ميشوند. من معتقدم که هر کمک ممکن به جنبش دانشجويان مترقي ايران، هيچگاه باندازه حالا لازم نبوده است.


سنگ بناي جنبش کنوني در ايران جدائي دولت و مذهب است يعني سکولاريسم کامل، که فقط ميتواند از طريق پايان دادن به رژيم جمهوري اسلامي حاصل شود، و به همين دليل رژيم تا ميتواند در سرکوب نيروهاي سکولار ميکوشد.

يکي از رهبران جنبش دموکراسي خواهي ايران، در زمان تظاهراتهاي مداوم سال تحصيلي 1381-1382 ، در خرداد 82 ، انديشه مهمي را يادآور شد. او گفت جنبش دانشجوئي محدوديت هاي خود را دارد، گرچه جنبش دانشجوئي همواره بخش درخشنده اي از جنبش دموکراسي خواهي ايران بوده است.


رهبري جنبش مردم براي تغيير رژيم، يک حزب سياسي لازم دارد، و گرچه جنبش دانشجوئي و رهبري آن، بخشهاي مهم چنين کوششي هستند، اما مساوي آن نيستند. من نظرات خود را درباره حزب آينده نگر در رساله ديگري نوشته ام، و همچنين جداگانه رابطه آن با اثتلاف هاي سياسي را بررسي کرده ام.


زنده باد جنبش دموکراسي خواهي دانشجويان ايران

به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران



http://www.ghandchi.com/339-IranStudentsEng.htm


اسلايد شو مربوط به موضوع

http://iranscope.ghandchi.com/Anthology/Daneshjoo/daneshjoo.htm