همگی اسلاف خمینی میدانند كه هر حرفی را كه میخواهند امروز بزنند باید به پای حرفهای دیروز امام و آرمانهای پریروز انقلاب بنویسند تا برایش مشروعیتی كسب كنند. اگر غیر از این بكنند از جرگهٌ خودی ها بیرون خواهند رفت و خونشان حلال خواهد شد.
مشكل همهٌ آنها و مهمتر از همه مشكل خود نظام در این است كه نه قادر است از ریشهٌ تاریخی خود ببرد و نه میتواند در عین حفظ این ارتباط تغییری اساسی بكند و كلاً غیر از آن شود كه خمینی خواسته و با قانون اساسی اسلام بر پیشانی اش نوشت
قرائت جدیدی از امام
ایران لیبرال
ایران لیبرال
بازنویسی گذشته یكی از خصایص نظامهای توتالیتر است. هر از چندی اینكه چه كسی كجا بود، چه كرد و مسئول چه چیزی بود مورد تجدیدنظر قرار میگیرد و خلاصه اتقیا و اشقیا از نو معین میشوند.
نظام اسلامی هم از این اصل مستثنی نیست، همیشه سودای این بازنویسی را داشته و دارد. عدم موفقیتش از این سرچشمه میگیرد كه قادر نشده به اندازهٌ كافی در بین سخنگویان بیشمار و وراجش یكدستی ایجاد كند. چون نتوانسته به سبك توده ای ها یا لااقل مجاهدین حزب لنینی راه بیاندازد. نتیجه اینكه هر كه در هر گوشهٌ آن سازی میزند و هر كس روایت خود را میبافد. همین آشفته بازار است كه برخی به حساب كثرت گرایی میگذارند تا به دیگران چنین تلقین كنند كه از این حكومت تا دمكراسی مطلوبشان بیش از چهار انگشت فاصله نیست كه آنهم به یمن مختصری حسن نیت از یك طرف و صبوری از طرف دیگر طی خواهد شد.
نمونهٌ تازهٌ این هرج و مرج سخنان اخیر محمد خاتمی مقتدای اعظم «اصلاح طلبان» است كه در دانشگاه گیلان سر منبر رفته تا به «تحریف اندیشه های امام خمینی» مبارزه كند و ادعا نموده كه «امام» به شدت با صدور انقلاب و خرابكاری و بمب گذاری در كشورهای دیگر مخالف بوده و با این مسائل «برخورد میكرده»! از این گذشته در داخل كشور هم مسئلهٌ كفر و ایمان را مطرح نمی نموده و خلاصه اینكه اگر كسی از این حرفها بزند از راه امام منحرف شده و انقلاب را بی سیرت و صورت كرده است.
روشن است كه هركس مختصری حافظه داشته باشد به چنین سخنانی میخندد و این تشبثات مضحك را برای شستن دامان كسی كه مسؤولیت تمامی جنایات رژیم از اعدامهای اولین روزهای انقلاب تا كشتار زندانیان در آخرین روزهای حیاتش را به گردن دارد، جدی نمیگیرد.
میتوان سخنان خاتمی را فقط از دیدگاه فردی بررسی كرد و دنبال پاسخ این سؤال گشت كه چطور شخصی میتواند به این آسانی و با این وقاحت دروغی به این بزرگی بگوید. این معاینه از بابت روانشناسی دروغ شاید حائز اهمیت باشد، همین و بس. اصل مطلب جای دیگر است.
باید دنبال دلیل كلی گشت كه خاتمی و امثال او را به گفتن این قبیل سخنان وامیدارد. مشكل اصلی آنهایی كه در عرف روزنامه نگاری «اصلاح طلب» نامیده میشوند در این است كه حیات و مشروعیت سیاسی خویش را مدیون نظامی هستند كه انقلاب اسلامی و رهبرش در ایران روی كار آوردند و در هیچ حالی نمیتوانند بند ناف خود را از این واقعه كه از بطنش بیرون آمده اند ببرند.
همگی اسلاف خمینی میدانند كه هر حرفی را كه میخواهند امروز بزنند باید به پای حرفهای دیروز امام و آرمانهای پریروز انقلاب بنویسند تا برایش مشروعیتی كسب كنند. اگر غیر از این بكنند از جرگهٌ خودی ها بیرون خواهند رفت و خونشان حلال خواهد شد. اشتهای انقلاب هم كه همیشه برای خوردن فرزندانش صاف است. مشكل همهٌ آنها و مهمتر از همه مشكل خود نظام در این است كه نه قادر است از ریشهٌ تاریخی خود ببرد و نه میتواند در عین حفظ این ارتباط تغییری اساسی بكند و كلاً غیر از آن شود كه خمینی خواسته و با قانون اساسی اسلام بر پیشانی اش نوشته.
دروغگویی مصرانهٌ اصلاح طلبان در باب سوابق نظام و بنیانگذارش خود روشن ترین اعتراف است بر اصلاح ناپذیری آن.