مرزهای ارز
ناهید رکسان
نمیدانم از خوانندهای که آدرس سایت «گوزآنلاین» را برایم در کامنت گذاشت، چگونه تشکر کنم! یک سایت سراپا طنز که با ظرافت بسیار، تبلیغات دارودستة اکبر رفسنجانی و شیاد اردکانی و به ویژه تبلیغات سیاست پیشهگان ایران را به سخره میگیرد. نخستین بار است که چنین طنز سرشار از شیطنت و ظرافتی میبینم. طنزی است «والا»، در تمامی ابعاد. هیچ اثری از فحاشی، هتاکی و لیچارگوئیهای بازاری «اهالی فرهنگ اسلامی» در محتوای مطالب آن وجود ندارد، و هیچ تقدسی هم در کار نیست. این سایت، به دور از ابتذالی است که سرکوب فرهنگی ملایان بر ادبیات ایران حاکم کرده. طراحی این سایت، به «روز آنلاین» میماند، و عکس اهالی «روز آنلاین» هم در آن به چشم میخورد، عناوین مطالب هم شباهت فراوانی به عناوین مطالبی دارد که معمولاً در سایت سردار سازندگی مشاهده میکنیم: «میراث فرهنگی»، «تهاجم نظامی آمریکا به ایران»، «دانشجویان و زنان حکومتی»، که همگی مدافعان آزادی هستند. همة اجزاء روزآنلاین در این سایت در جای خود قرار دارد، شباهتی است در ظاهر جدی، و در معنا طنزآلود. تمامی جناحهای «شبه اوپوزیسیون»، ریزهخوار سردارسازندگی در این سایت حضور دارند؛ آنها که به بهانة حفظ میراث فرهنگی، به هیاهو و جنجال بر ضد دولت فعلی میپردازند، کنیزکان و غلامبچگان «آزادیخواه»، پادوهای محفل نوبل و ... و تمامی سیاست فروشان درون مرزی و خارج نشین. به کسانی که طنز را میشناسند، و قادرند طنز را از لودگی و متلکپرانیهای مبتذل و خنک تشخیص دهند، توصیه میکنم سری به این سایت بزنند.
حال بپردازیم به وبلاگ امروز، پس از مرگ پرویز ورجاوند، دارو دستة شیاد اردکان فرصت را مغتنم شمرده مقالهای به نام پاسداراکبر در سایت «اخبار روز» و احتمالاً سایتهای دیگر منتشر کردهاند. در این مطلب، طبق معمول جست و خیزهای فاشیستی، ویژة ریزهخواران سفرة سردار سازندگی را میتوان مشاهده کرد. به بهانة سخن از پرویز ورجاوند، بیانیه نویس ساواک، دوباره ناچار شده مقدار زیادی آسمان و ریسمان به هم بافته، و از قول پرویز ورجاوند دروغ فراوان بگوید و گریزی هم به نظریة لنین در مورد دولت زده، به این نتیجه برسد که دولت مورد نظر لنین همان «دولت» در ایران است، که باید تضعیف شود، و ورجاوند نیز که به «پاسداری» از ایران زمین مشغول بود، همین عقیده را داشته!
دیروز در یک وبلاگ مطلبی خواندم تحت عنوان «قمپز!» نویسنده در این مطلب، به همین گریز زدنها اشاره داشت، و نوشته بود بعضیها با نقل یکی دو جمله از ارسطو یا افلاطون قصد آن دارند که به خواننده تفهیم کنند نظریة ارسطو و افلاطون را مثل کف دستشان میشناسند! و اصلاً ارسطو و افلاطون برای تبیین نظریات خود از آنها کمک گرفتهاند. به نظر میرسد نویسندة مقالات منسوب به پاسدار اکبر هم، مانند شهلا شرف، به همین بیماری «قمپز» مبتلا باشد، و با گریز زدن به لنین و دیگر نظریه پردازان صاحبنام میپندارد که، میتوان مخاطب را فریفت. و البته بستگی دارد که مخاطب کیست! حال بازگردیم به مقالة پاسداراکبر که پس از روضه خوانی برای پرویز ورجاوند، ادعا دارد، پرویز ورجاوند به دیدنش آمده! و سخنانی هم از قول ورجاوند در مورد ایران و تمامیت ارضی ایران «مطرح» میکند. مسلماً فقط به این دلیل که پرویز ورجاوند دیگر نیست تا مطالب عنوان شده را تکذیب کند! بله، نقل قول از رفتگان یکی از شگردهای شارلاتانهاست که معمولاً ابراهیم یزدی، اکبر رفسنجانی، مهدوی کنی و شرکاء به آن متوسل میشوند، تا یک تاریخ «دلپذیر» و «آپ دیت» شده تحویل مردم بدهند. به عنوان نمونه، از قول روح الله خمینی، سخنانی در باب دموکراسی و آزادی بازگو میکنند، که هرگز بر زبان خمینی جاری نشده. و در این راستا، پاسدار اکبر هم از قول پرویز ورجاوند در مورد ایران هرچه دوست دارد میگوید. و تمامی تبلیغات اربابانش را درلابلای 5 جملة کوتاه در مورد ورجاوند بستهبندی کرده:
«ورجاوند از میان ما رفت، ورجاوند تا پایان عمر افتخار آمیزش به این مسائل میاندیشید، ورجاوند در اندیشه ایران بود، ورجاوند چنین اهدافی را دنبال میکرد، روانش شاد باد.»
پاسدار گنجی، پای را از این هم فراتر گذارده آنچه در ذهن ورجاوند میگذشته را نیز برایمان بازگو میکند:
«ورجاوند تا پایان عمر افتخار آمیزش به این مسائل میاندیشید و برای آنها چاره اندیشی میکرد[...]»
بله، میبینیم که پاسدار اکبر میدانسته پرویز ورجاوند تا آخرین لحظات عمرش به چه میاندیشیده!
ریزه خواران سفرة اکبر رفسنجانی را دست کم نگیریم! اینان از هر آنچه در ذهن دیگران میگذرد آگاهند! و هیچ چیز را نمیتوان از اینان پنهان داشت! درست مانند بازجوی ساواک که تا چشمش به متهم میافتد، کشف میکند مجرم است و جرمش چیست! هرچه باشد چراگاه پاسدار اکبر، سازگارا و یزدی یک «مرتع مشترک» بوده. و به همین دلیل است که برای بیان مقاصد خود زبان شیوا و فصیحی دارند و با هر عبارتی، در و گهر فراوان به گنجینة ادب پارسی میافزایند: از آنجمله است واژههای جدیدی چون: «اندیشناکانه»، «خطرخیز»، «هشدار باش»، «سالهای بلند»، «استعلا»، «عظمت طلبانه»، «لنینی»، «لویاتانی»! و در بسته بندی امروزیاش، پاسدار اکبر از کسانی که مانند ورجاوند میاندیشند، میخواهد:
«اندیشناکانه و از سر خیرخواهی از خود و دیگران بپرسند که آیا یک دولت خودکامه[...] میتواند از تمامیت ارضی این کشور [ایران] حراست [دفاع] کند.»
شاهدیم که دار و دستة شبهاصلاحطلب، دوباره سلاح زنگزدة تهاجم نظامی آمریکا به ایران را به دست گرفته و در پی ارعاب ملت ایران بر آمدهاند. گویا تا امروز که تمامیت ارضی ایران حفظ شده به یمن وجود دولت های «دموکراتیک» اکبر رفسنجانی و محمد خاتمی بوده! و امروز که دولت غیر دموکراتیک احمدی نژاد پای به خیمه و خرگاه باند رفسنجانی نهاده، تمامیت ارضی ایران هم به خطر خواهد افتاد. چرا که بعضیها «تمامیت ارضی» ایران را با «تمامیت ارزی» اهالی خیمة اکبر رفسنجانی در ترادف دیدهاند. مراجعه شود به مرثیهخوانی «مهرانگیزکار» برای اکبر هاشمی! حال بازگردیم به پاسدار اکبر که با تغذیه از جسد پرویز ورجاوند به بازار گرمی برای اصلاح طلبان پرداخته و در این گیرودار، امثال ورجاوند را «عصارة حکمت عملی» مبارزات سیاسی خود و شرکای جنایتکارش قلمداد میکند:
«مبارزانی مانند ورجاوندکه سالهای بلند عمر خود را[...]بیهیچ چشمداشتی صرف استعلا [منظورش اعتلا باید باشد] و عزت این مرز و بوم کردهاند، عصارة حکمت عملی ما در عرصه مبارزات سیاسی و اجتماعیاند.»
چه خوب شد ورجاوند رفت و چنین مهملاتی را نشنید! نمیدانستیم روزی خواهد رسید که، عربدهجوئی و نفسکشطلبی مشتی اوباش فرصت طلب، چون گنجی و عبدی، نام «حکمت عملی مبارزات سیاسی و اجتماعی» بر خود خواهد گذارد! و اتفاقاً یکی از همین مبارزان «حکمت عملی» در دم، و در یک جمله، دیدگاه لنین از «دولت» را برایمان نقد و بررسی کرده و آنرا نفی میکند! توصیة پاسدار اکبر این است که در تقویت جامعة مدنی کوشا باشیم! چرا که یک جامعة قدرتمند میتواند دولت را مهار کند! و به زعم این مبارز بزرگ «عرصة حکمت عملی»، خواست ورجاوند نیز همین بوده:
«از منظر لنین، مسائل جامعه جز از طریق دولت قابل حل نیست[...] این تلقی لنینی[...] به شکست انجامیده[...]یک جامعه قدرتمند و سازمان یافته میتواند دولت را به کنترل در آورد[...] و منافع[...] خود را دنبال کند[...]ورجاوند نیز[...] چنین اهدافی را دنبال میکرد[...]»
مانند دیگر مردمفریبها، پاسدار گنجی نمیگوید شعارهای دهان پرکن و فرامین اربابانش را از چه طریق میتواند تحقق بخشد! مانند دیگر شارلاتانهای حرفهای، گنجی نمیگوید، دیدگاه لنین از دولت، یک دولت پوشالی دست نشاندة استعمار نیست! مانند دیگر عوامفریبان، گنجی یک تعریف تحریف شده از دموکراسی تحویل خواننده میدهد، و در پایان از ورجاوند یک «پاسدار اسلام» میسازد. به این ترتیب ملت ایران باید فرا گیرد که جامعة را قدرتمند کند! ولی چگونه میتوان جامعه را قدرتمند کرد؟ این دیگر اهمیت ندارد، مهم کاهش قدرت «دولت» است! چگونه میتوان قدرت دولت را کاهش داد؟ با قدرتمند کردن جامعه! این «تز» سیاسی شارلاتانهائی است که به خرج ملت ایران و با حمایت استعمار غرب به «مبارز سیاسی» تبدیل شدهاند، تا مهملاتشان را به عنوان «نظریه سیاسی» به خورد مردم بدهند:
«دموکراسی یعنی قدرتمند کردن جامعه و کاستن از قدرت بهیموتی و لویاتانی دولت. روانش شاد باد که همواره در اندیشة پاسداری از ایران زمین و سربلندی ایرانیان بود.»
نباید فراموش کنیم که، چنین «حکمت عملی» را مرهون مرگ نابهنگام پرویز ورجاوند هستیم. چرا که در غیر اینصورت پاسدار اکبر مسلما دهانش را تا این حد باز نمیکرد.