پرسش درست
با توجه به مشکلات ساختاری در موقعيت مبارزان
اين نيست که
چگونه رژيم را سرنگون کنند؛
اين است
که چگونه مبارزه کنند؟
مبارزه بجای سرنگونی
داريوش همايون
با توجه به مشکلات ساختاری در موقعيت مبارزان
اين نيست که
چگونه رژيم را سرنگون کنند؛
اين است
که چگونه مبارزه کنند؟
مبارزه بجای سرنگونی
داريوش همايون
اجتماعات ايرانی در بيرون با همه دوری از ايران و ديرپائی رژيم اسلامی، دلمشغول ايران اند و مردمان سياست انديش در ميانشان فراوان می توان يافت. فرورفتن هر روزه جامعه ايرانی در پليدی و بينوائی جهان بينی آخوندی، و ابتذال جنايت آميز گروه های فرمانروای ايران آنان را آسوده نمی گذارد. نخستين پرسش ها از مسافر جوينده در هر شهر به مسئله بيست و چند ساله اکثريتی از ايرانيان برمی گردد: چگونه می توان اين رژيم را سرنگون کرد؟
هواداران اصلاح طلبان هرچه بگويند، و سودهای پاگير بخش هائی از جمعيت ايران و پاره هائی از "مخالفان رژيم" در نگهداری جمهوری اسلامی به اين يا آن صورت، و اختلاف در روش ها هر چه باشد در يک چيز ترديد نيست: بيشتر ايرانيان در هر جا خواستار به زير کشيدن اين جهان بينی و اين گروه های فرمانروا هستند و ادامه فاجعه سه دهه گذشته را به حال ايران خطرناک می دانند. در بيرون حتی در امريکا که کار، بخش بزرگ تری از زندگی را می گيرد و پاداش هايش بيشتر است، نگرانی از آينده ايران و دلسوزی به حال هم ميهنان در ايران را به همان شدت می توان احساس کرد که در خود ايران ــ چنانکه می خوانيم و می شنويم. عموم اين ايرانيان از هر گرايش سياسی باشند طبعا چاره را جز در تغيير رژيم نمی بينند. (تغيير رژيم را چون نخست با اين عبارت از واشينگتن آمده است از واژگان سياست نمی بايد حذف کرد. ايرانيان حق دارند به دلائل خودشان، تغيير رژيم را بخواهند و بازسازی ايران را از آنجا آغاز کنند.)
آن پرسش نخستينی، مادر پرسش ها، بيست و چند سال در اجتماعات ايرانی بيرون تکرار شده است و هنوز پاسخی که اکثريتی را متقاعد کند نيافته است. کسانی، روزافزون، سرخورده و نوميد می شوند و شده اند. اگر به اين پرسش نمی توان پاسخ داد و خواست سرنگونی همچنان دور از دسترس است پس راهی نيست و می بايد رها کرد. اما شايد مشکل در خود پرسش بوده است؛ در تعريف بوده است. در اين گفتار، ناگزير به ايرانيان بيرون می نگريم که سرمايه شگرف غفلت شده ای، حتی در مبارزه با رژيم هستند. چرا اين جماعات بزرگ، در ميانشان بسياری از بهترين ايرانيان، پاسخی نيافته اند؟ (عوامل ديگر از جمله نقش مهم بسياری از رسانه ها را در کم اثر شدن اجتماعات تبعيدی، می بايد به آينده گذاشت.)
اشتباه در تعريف از روز نخست و در تعريف نقش تبعيديان روی داد. آنها نمی توانستند رژيم را سرنگون کنند و بيهوده اين رسالت را به خود بستند. به دليل سادهء دوری هزاران کيلومتری از ايران و فاصله فزاينده با هم ميهنان اصلا نمی شد انتظار داشت که يک جماعت چند ميليونی هم بتواند با کنترل از راه دور چراغ عمر چنين رژيمی را خاموش کند. بگذريم از اينکه چند ميليون مهاجر محتاط و گريخته از سختی و در جستجوی آسايش، و يک پای هميشگی در زنجير دلبستگی های گوناگون در ايران، بيشتر دست و پا گير مبارزه اند. آنها هر انگيزه ای را از آن اقليت کوشنده می گيرند؛ در آنان به چشم تمسخر و ترحم می نگرند و با رفتار و گفتار هر روزه شان تبعيديان را در اين دريای انسانی ازخود بيگانه می سازند. تبعيدی ايرانی (که با مهاجر تفاوت دارد و البته حق مهاجرت و گريختن از دردسر های ايرانی بودن را از هيچ کس نمی توان گرفت) در بيرون نيز دور افتاده است. او در واقع دوبار تبعيد شده است.
پرسش درست با توجه به مشکلات ساختاری در موقعيت مبارزان اين نيست که چگونه رژيم را سرنگون کنند؛ اين است که چگونه مبارزه کنند؟ زيرا مبارزه در صورت های بيشمار دگرگون شونده اش تنها کار موثری است که از ما در بيرون برمی آيد. اگر نخست به اين پاسخ، در واقع به تعريف نقش خودمان، بپردازيم، آنگاه به ناکامی های ناگزير طرح های غير عملی، آرزو های بالا تر از توانا ئی ها و رقابت ها بر سر ميوه های درختی که چنان ميوه هائی نمی آورد دچار نخواهيم شد؛ لشگرکشی های خيالی به ايران نخواهيم کرد و شوراهای رهبری بی پيرو و نهاد های جايگزين بی پايه نخواهيم ساخت. اگر رقابت ها نه برسر جانشينی رژيم که هدف اعلام نشده بسياری طرح ها (رويا ها)ی سرنگونی است، بلکه موثر بودن در مبارزه باشد شکاف ميان دگرانديشان نيز کمتر خواهد شد. چنانکه بار ها نشان داده شده است بسياری از آنها بی دشواری زياد به ابتکاراتی خواهند پيوست که می تواند به مبارزه مردم ايران برای سرنگونی رژيم کمک کند.
کمک به مبارزه مردم ايران بالا ترين هدف ما می تواند باشد. ما نه جايگزين رژيم هستيم نه توانائی سرنگون کردنش را از راه دور داريم ولی مردم ايران، آن ده ها ميليون تن دست درکار هر روزه، بازوان و مغز ها و زبان های ما را لازم دارند و بی آن کار خود را دشوار تر خواهند کرد.
نگريستن به مسئله از نظرگاه مبارزه بجای سرنگونی دو سودمندی دارد: نخست کوشندگان سياسی در هر جا به آنچه در همان جا و موقعيت می توان برای نيرو بخشيدن به مبارزه و ضعيف کردن رژيم انجام داد خواهند پرداخت و طرح های بلندبانگ ميان تهی را که اسبابش فراهم نيست رها خواهند کرد. دوم موفقيت در طرح ها و تلاش های عملی، اگرجه کوچک، بر امکانات آنها خواهد افزود و از سرخوردگی شان جلوگيری خواهد کرد. ما با دشمنی روبرو هستيم که به اين سادگی ها از قدرت دست نخواهد کشيد. اوضاع و احوال 1357 و انقلاب اسلامی تکرار شدنی نيست؛ و تازه در آن انقلاب نيز آخوند ها بيش از سه دهه فعالانه برای گسترش شبکه خود در درون و بيرون ايران تلاش کرده بودند و از همه امکانات حکومتی و بين المللی سود جسته بودند.
دربرابر دشمنی اين چنين و دورنمای مبارزه ای که به سه دهه می رسد کمتر کسی تاب می آورد. اگر کاميابی های گاهگاهی در ميان نباشد نا اميدی خواهد آمد، و نا اميدی بيش از همه با نشان دادن اينکه کوشش ها می توانند به نتيجه برسند برطرف می شود. از اين روست که می بايد نگاه را از آسمان به زمين دوخت و از هر تظاهرات يا گردهمائی انتظار سرنگون شدن رژيم را نداشت و درعين حال ارزش هر کوشش کوچک را شناخت. کوه بلندی پيشاپيش ماست و ناگزيريم آن را با گام های کوتاه بپيمائيم. چنانکه چينيان می گويند راه پيملئی هزار فرسنگی با يک گام آغاز می شود.
منظور اين نيست که سرنگونی رژيم را می بايد به عنوان بخشی از طرح بزرگ تر رهائی ايران از بخش بزرگ اين فرهنگ، و باز سازی ايران از روی بهترين الگو های غربی کنار گذاشت. سرنگونی در جای خودش هست ولی سرنگونی بی مبارزه نمی شود و مبارزه يعنی هزاران کار کوچک و بزرگ در هزاران گوشه اين جامعه بزرگ ايرانی در هرجا و در هر موقعيت که اجازه دهد. زنان و دانشجويان و کارگران و روشنفکران ما درگير چنين مبارزه ای هستند. آنان نيز مانند تظاهر کنندگان در شهر های گوناگون ايران انتظار ندارند با هر چالش رژيم و اعتصاب يا سرکشی و نشان دادن مخالفت خود، جمهوری اسلامی را سرنگون کنند. ولی مبارزه آنان موريانه ای است که مانند صد ها نمونه کامياب ديگر، آهسته و پيوسته يک نظام فاسد استبدادی را می خورد.
چند سال پيش گروهی از ايرانيان در برگن نروژ، رشوه گيری پسر رفسنجانی را از شرکت نفت دولتی نروژ برملا کردند و رسوائی بزرگی برای رژيم شد. در اين روز ها گروهی از ايرانيان در کاليفرنيا با کمک حياتی "لابی" نيرومند يهوديان امريکائی درکار گذراندن قانونی از مجلس استان اند که معاملات مستقيم و غير مستقيم صندوق بازنشستگی 24 ميليارد دلاری کارمندان حکومت محلی را در ايران ممنوع می سازد. در هردو ابتکار، هموندان حزب مشروطه ايران سهم بزرگ و کوچکی داشتند و اين مايه قدرشناسی، سزاوار آنهاست. هيچ کدام از اين ضربه ها جمهوری اسلامی را سرنگون نخواهد کرد و هيچ توهمی نمی بايد داشت. ولی می بايد در تدارک صد ها و هزاران ديگر باشيم.
هواداران اصلاح طلبان هرچه بگويند، و سودهای پاگير بخش هائی از جمعيت ايران و پاره هائی از "مخالفان رژيم" در نگهداری جمهوری اسلامی به اين يا آن صورت، و اختلاف در روش ها هر چه باشد در يک چيز ترديد نيست: بيشتر ايرانيان در هر جا خواستار به زير کشيدن اين جهان بينی و اين گروه های فرمانروا هستند و ادامه فاجعه سه دهه گذشته را به حال ايران خطرناک می دانند. در بيرون حتی در امريکا که کار، بخش بزرگ تری از زندگی را می گيرد و پاداش هايش بيشتر است، نگرانی از آينده ايران و دلسوزی به حال هم ميهنان در ايران را به همان شدت می توان احساس کرد که در خود ايران ــ چنانکه می خوانيم و می شنويم. عموم اين ايرانيان از هر گرايش سياسی باشند طبعا چاره را جز در تغيير رژيم نمی بينند. (تغيير رژيم را چون نخست با اين عبارت از واشينگتن آمده است از واژگان سياست نمی بايد حذف کرد. ايرانيان حق دارند به دلائل خودشان، تغيير رژيم را بخواهند و بازسازی ايران را از آنجا آغاز کنند.)
آن پرسش نخستينی، مادر پرسش ها، بيست و چند سال در اجتماعات ايرانی بيرون تکرار شده است و هنوز پاسخی که اکثريتی را متقاعد کند نيافته است. کسانی، روزافزون، سرخورده و نوميد می شوند و شده اند. اگر به اين پرسش نمی توان پاسخ داد و خواست سرنگونی همچنان دور از دسترس است پس راهی نيست و می بايد رها کرد. اما شايد مشکل در خود پرسش بوده است؛ در تعريف بوده است. در اين گفتار، ناگزير به ايرانيان بيرون می نگريم که سرمايه شگرف غفلت شده ای، حتی در مبارزه با رژيم هستند. چرا اين جماعات بزرگ، در ميانشان بسياری از بهترين ايرانيان، پاسخی نيافته اند؟ (عوامل ديگر از جمله نقش مهم بسياری از رسانه ها را در کم اثر شدن اجتماعات تبعيدی، می بايد به آينده گذاشت.)
اشتباه در تعريف از روز نخست و در تعريف نقش تبعيديان روی داد. آنها نمی توانستند رژيم را سرنگون کنند و بيهوده اين رسالت را به خود بستند. به دليل سادهء دوری هزاران کيلومتری از ايران و فاصله فزاينده با هم ميهنان اصلا نمی شد انتظار داشت که يک جماعت چند ميليونی هم بتواند با کنترل از راه دور چراغ عمر چنين رژيمی را خاموش کند. بگذريم از اينکه چند ميليون مهاجر محتاط و گريخته از سختی و در جستجوی آسايش، و يک پای هميشگی در زنجير دلبستگی های گوناگون در ايران، بيشتر دست و پا گير مبارزه اند. آنها هر انگيزه ای را از آن اقليت کوشنده می گيرند؛ در آنان به چشم تمسخر و ترحم می نگرند و با رفتار و گفتار هر روزه شان تبعيديان را در اين دريای انسانی ازخود بيگانه می سازند. تبعيدی ايرانی (که با مهاجر تفاوت دارد و البته حق مهاجرت و گريختن از دردسر های ايرانی بودن را از هيچ کس نمی توان گرفت) در بيرون نيز دور افتاده است. او در واقع دوبار تبعيد شده است.
* * *
پرسش درست با توجه به مشکلات ساختاری در موقعيت مبارزان اين نيست که چگونه رژيم را سرنگون کنند؛ اين است که چگونه مبارزه کنند؟ زيرا مبارزه در صورت های بيشمار دگرگون شونده اش تنها کار موثری است که از ما در بيرون برمی آيد. اگر نخست به اين پاسخ، در واقع به تعريف نقش خودمان، بپردازيم، آنگاه به ناکامی های ناگزير طرح های غير عملی، آرزو های بالا تر از توانا ئی ها و رقابت ها بر سر ميوه های درختی که چنان ميوه هائی نمی آورد دچار نخواهيم شد؛ لشگرکشی های خيالی به ايران نخواهيم کرد و شوراهای رهبری بی پيرو و نهاد های جايگزين بی پايه نخواهيم ساخت. اگر رقابت ها نه برسر جانشينی رژيم که هدف اعلام نشده بسياری طرح ها (رويا ها)ی سرنگونی است، بلکه موثر بودن در مبارزه باشد شکاف ميان دگرانديشان نيز کمتر خواهد شد. چنانکه بار ها نشان داده شده است بسياری از آنها بی دشواری زياد به ابتکاراتی خواهند پيوست که می تواند به مبارزه مردم ايران برای سرنگونی رژيم کمک کند.
کمک به مبارزه مردم ايران بالا ترين هدف ما می تواند باشد. ما نه جايگزين رژيم هستيم نه توانائی سرنگون کردنش را از راه دور داريم ولی مردم ايران، آن ده ها ميليون تن دست درکار هر روزه، بازوان و مغز ها و زبان های ما را لازم دارند و بی آن کار خود را دشوار تر خواهند کرد.
نگريستن به مسئله از نظرگاه مبارزه بجای سرنگونی دو سودمندی دارد: نخست کوشندگان سياسی در هر جا به آنچه در همان جا و موقعيت می توان برای نيرو بخشيدن به مبارزه و ضعيف کردن رژيم انجام داد خواهند پرداخت و طرح های بلندبانگ ميان تهی را که اسبابش فراهم نيست رها خواهند کرد. دوم موفقيت در طرح ها و تلاش های عملی، اگرجه کوچک، بر امکانات آنها خواهد افزود و از سرخوردگی شان جلوگيری خواهد کرد. ما با دشمنی روبرو هستيم که به اين سادگی ها از قدرت دست نخواهد کشيد. اوضاع و احوال 1357 و انقلاب اسلامی تکرار شدنی نيست؛ و تازه در آن انقلاب نيز آخوند ها بيش از سه دهه فعالانه برای گسترش شبکه خود در درون و بيرون ايران تلاش کرده بودند و از همه امکانات حکومتی و بين المللی سود جسته بودند.
دربرابر دشمنی اين چنين و دورنمای مبارزه ای که به سه دهه می رسد کمتر کسی تاب می آورد. اگر کاميابی های گاهگاهی در ميان نباشد نا اميدی خواهد آمد، و نا اميدی بيش از همه با نشان دادن اينکه کوشش ها می توانند به نتيجه برسند برطرف می شود. از اين روست که می بايد نگاه را از آسمان به زمين دوخت و از هر تظاهرات يا گردهمائی انتظار سرنگون شدن رژيم را نداشت و درعين حال ارزش هر کوشش کوچک را شناخت. کوه بلندی پيشاپيش ماست و ناگزيريم آن را با گام های کوتاه بپيمائيم. چنانکه چينيان می گويند راه پيملئی هزار فرسنگی با يک گام آغاز می شود.
منظور اين نيست که سرنگونی رژيم را می بايد به عنوان بخشی از طرح بزرگ تر رهائی ايران از بخش بزرگ اين فرهنگ، و باز سازی ايران از روی بهترين الگو های غربی کنار گذاشت. سرنگونی در جای خودش هست ولی سرنگونی بی مبارزه نمی شود و مبارزه يعنی هزاران کار کوچک و بزرگ در هزاران گوشه اين جامعه بزرگ ايرانی در هرجا و در هر موقعيت که اجازه دهد. زنان و دانشجويان و کارگران و روشنفکران ما درگير چنين مبارزه ای هستند. آنان نيز مانند تظاهر کنندگان در شهر های گوناگون ايران انتظار ندارند با هر چالش رژيم و اعتصاب يا سرکشی و نشان دادن مخالفت خود، جمهوری اسلامی را سرنگون کنند. ولی مبارزه آنان موريانه ای است که مانند صد ها نمونه کامياب ديگر، آهسته و پيوسته يک نظام فاسد استبدادی را می خورد.
چند سال پيش گروهی از ايرانيان در برگن نروژ، رشوه گيری پسر رفسنجانی را از شرکت نفت دولتی نروژ برملا کردند و رسوائی بزرگی برای رژيم شد. در اين روز ها گروهی از ايرانيان در کاليفرنيا با کمک حياتی "لابی" نيرومند يهوديان امريکائی درکار گذراندن قانونی از مجلس استان اند که معاملات مستقيم و غير مستقيم صندوق بازنشستگی 24 ميليارد دلاری کارمندان حکومت محلی را در ايران ممنوع می سازد. در هردو ابتکار، هموندان حزب مشروطه ايران سهم بزرگ و کوچکی داشتند و اين مايه قدرشناسی، سزاوار آنهاست. هيچ کدام از اين ضربه ها جمهوری اسلامی را سرنگون نخواهد کرد و هيچ توهمی نمی بايد داشت. ولی می بايد در تدارک صد ها و هزاران ديگر باشيم.