11 June 2007

علی اوحدی : اسباب کشی" برای "صیغه ی موقت انقلاب مذهبی" جزو وظایف کیست؟

"اسباب کشی" برای "صیغه ی موقت انقلاب مذهبی"
جزو وظایف کیست؟



علی اوحدی


سخنگوی دولت فراعنه ی مصر گفت فرمایشات وزیر کشور (در زمینه ی صیغه ی موقت) جزو "تخصص شرعی" ایشان است و از وظایف دولت نیست.

پس "شرعیات" از وظایف دولت نیست!
پس بالا یا پایین بودن روسری، کوتاه یا بلند بودن مانتو که جزو مسایل شرعی ست، به دولت ربطی ندارد.
پس این مسایل به پلیس و وزارت کشور و وزیر کشور که "دولت" اند، ربطی ندارد. اما چون مقام وزارت کشور وظایف شرعی دارند، پس این مسایل به ایشان مربوط می شود. و چون وزیر کشور جزو دولت است، پس این مسایل به دولت مربوط است!

پس سخنگوی دولت فراعنه ی مصر، بیخود گفته که فرمایشات وزیر کشور در زمینه ی صیغه ی موقت جزو وظایف دولت نیست. پس هست. بالاخره روسری و مانتو و مد لباس و طهارت و غسل جنابت و اینها وظیفه ی دولت هست یا نیست؟ مملکت داری وظیفه ی کیست؟ دولت؟ وزیر کشور؟ یا هر سه تا؟ بالاخره مسایل مربوط به صیغه یعنی "اسباب کشی" جزو وظایف کیست؟ (افغان ها به "اسباب کشی" چیز دیگری می گویند که ما در این مکان مقدس از گفتنش معذوریم!)

اما راوی ابوالمجد وراق معروف به شیخ ابوالهوشنگ، از ابناء گلشیر از توابع صفاهان، در رساله ی "الگوسفند المفقوده من الراعی" فرماید:
" ... و هرکه حکمت آفرینش بشناسد، وی را هیچ شک نماند که تناسل، محبوب حق تعالاست. و ایزد تعالا که رحم بیافرید و آلت مباشرت بیافرید، تخم فرزند در پشت مردان و سینه ی زنان بیافرید و شهوت بر مرد و زن موکل کرد بر هیچ عاقل پوشیده نماند که مقصود از آن چیست .."
(آق اجزه؟ اولن اونی که اون بالا گفتین، "در سینه ی زن" نیست و دو پرده پایین تره. بعدشم، این از وظایف دولته یا حق تعالا؟ یعنی اگه حق تعالا "آلت مباشرت" آفرید و "رحم آفرید" و "شهوت بر مرد و زن موکل کرد"، پس چرا "دولت" در این "آلت"، "دخالت" می کنه؟ یعنی حق تعالی به اندازه ی وزیر کشور تخصص شرعی ندارد؟)
"... و نگاه کردن بر عورت زن مکروه است. و چون با زن طیبه ی خویش جماع کنند (احکام مربوط به جماع با زنان "غریبه"، در رساله ی بعدی خواهد آمد)، نباید که زنی دیگر را صورت کنند، به وهم یا خیال. (از اول مرداد ماه سال جاری، عکس های "جنیفر لوپز" و امثالهم از روی دیوار اتاق خواب ها جمع آوری می شود. "اطلاعیه ی وزارت کشور مصر") و در وقت جماع، سنت است که مرد روی از قبله بگرداند، و در ابتدا به حدیث و بازی و معانقت، دل زن خوش کند،(برای دریافت سهمیه ی "جوک"، "یک قل دو قل"، "عطر گوجی"، پر مرغ برای قلقلک کف پا، "بهار آزادی" و دیگر لوازمات "دلخوشی" به وزارت کشور مراجعه کنید.) که در خبر است که مرد نباید بر زن افتد چون ستور. باید در پیش صحبت، رسولی باشد..."(یعنی قبلن آقارسول را بفرستید منزل، تا زوجه را از آمدن متخصص شرع وزارت کشور، با خبر کند!).

حکایت

مردی پای راست در رکاب کرد و بر پشت خر نشست، رویش به کون خر شد، گفتند باژگونه نشسته ای. گفت؛ خر باژگونه ایستاده است. (مولانا عبید)
بیت (به لهجه ی فارسی ترکی)
گویند مرا چو زاد مادرم
پستانش در آورد، گذاشت دهان پدرم
پدرم گفت؛ بارک الله پسرم، بارک الله پسرم.
(حق اظهار نظر تخصصی در مورد این شعر برای "پستان شناسان"، "پستان داران" و "قابله" ها محفوظ است. از دولت مصر تقاضا می شود در حشفیات و شطحیات و شهویات دخالت نکند! از قاطبه ی اهالی هم خواهش می کنیم بجای دخالت در امور خانوادگی نویسنده، به بازار بروند و پیش از آن که مدل و اندازه ی آفتابه و اماله از "بالا" تعیین شود، چندتایی به دلخواه بخرند.)

...............

"این امر که در طی انقلاب ایران، طبقات پیشرفته ی جامعه به طور گسترده اقدام به مهاجرت کردند، صرفن ناشی از دلایل سیاسی نیست، زیرا در نظام پیشین نیز آزادی های سیاسی وجود نداشت. این مهاجرت به دلایل دیگری روی داد. استقرار یک رژیم دینی اقتدارطلب ...، ساختار احساسی و عاطفی خاصی ایجاد کرد، ...،(این سیستم) به دلیل آن که جامعه را به سوی سطوح آگاهی نامانوس می کشاند، در انسانی که خود را به عصر حاضر متعلق می دانست، نوعی احساس غربت تحمل ناپذیر ایجاد کرد. در عرض چند ماه شیوه های زندگی قبیله ای حاکم شدند: اعدام های صحرایی، سنگسار زناکاران متاهل، شلاق زنی به خاطیان و مصادره ی اموال امری معمول شد و آن چنان جو وحشت ایجاد کرد که بسیاری احساس می کردند در دنیایی غیر واقعی می زیند که در آن همه چیز بی دلیل است و ممکن. با مشاهده ی زنده شدن باورهایی که در عهد عتیق به خاک سپرده شده بودند و احیای عاداتی که قرن ها بود منسوخ گشته بودند، احساس می کردیم در زمان به عقب می رویم".

(داریوش شایگان، "یک انقلاب مذهبی چگونه چیزی ست؟"، پاریس ۱۹۹۱، ص ۲۴۱ و ۲۴۲.
برگرفته از: داریوش شایگان، "افسون زدگی جدید، هویت چهل تکه و تفکر سیار"، ترجمه ی: فاطمه ولیانی، تهران، چاپ سوم، ۱۳۸۱، ص ۱۲۱