31 January 2007

داریوش معمار: مقابل آسیب استبداد در رابطه با هنر مسقل

ادبیات مدرن فارسی به خصوص طی سی سال اخیر به عنوان بخشی از جریان تحول خواه جامعه ,در بدنه و زوایای پنهان و آشکار خود با آسیب هایی( تهدید) مواجه شده که باعث شکننده شدن و رشد ناموزون آن گردیده است. کمترین تاثیر این موضوع را می توان ایجاد فضایی مخشوش , پیچیده و مبهم در رابطه با درک مفهم استقلال هنر دانست که از سوی نظام حاکم بر فرهنگ که خود را موظف به ارشاد امنیتی می داند, به عنوان حربه ای برای سرکوب, به انزوا کشاندن و تسویه هنرمندانی که سفارش پذیر نیستند , مورد استفاده قرار گرفته است .


عمل گرائی هنری
مقابله با آسیب استبداد در رابطه با هنر مسقل

...........................

داریوش معمار




گاهی زبان از بیان اتفاقی که در یک مقطع خاص زمانی ممکن است, برای شخصیت فرهنگی یک ملت بیفتد قاصر می است. آفت بی فرهنگی, کم فهمی ,کوته فکری , بی ریشه بودن و هرهری مسلکی, انفعال حتا در حوزه دفاع از حیثیت شخصی, کاذب و تهی شدن موجودیت هنرمند ؛ مجموع اینها بخشی از حادثه ای است که قسمت اعظم ادبیات ایران را به صورت مستقیم و غیر مستقیم تهدید می کند , و هیچ راهی برای متعادل کردن تاثیر های این عوامل وجود ندارد مگر تشویق طیف جدی و روشنفکر ادبیات معاصر (که در انزوا به سر می برد و دوران عزلت خود را می گذراند) به بروز نوعی از عمل گرائی هنری در رفتار خود که بتواند از جهان مستقل هنر و زیست هنرمند مستقل دفاع کند.در این نوشته قصد دارم با شرح نوع تاثیر مفاهیم فوق بر گفتار و گفتان عصر حاضر , نوع عملگرائی پیشنهادی خود برای رها شدن از چنین وضعی را شرح داده و در اختیار آفرینندگان اثر , خوانندگان و حتا خود اثر؛ به عنوان جهانی مستقل از این دو بگذارم.

ادبیات مدرن فارسی به خصوص طی سی سال اخیر به عنوان بخشی از جریان تحول خواه جامعه ,در بدنه و زوایای پنهان و آشکار خود با آسیب هایی( تهدید) مواجه شده که باعث شکننده شدن و رشد ناموزون آن گردیده است. کمترین تاثیر این موضوع را می توان ایجاد فضایی مخشوش , پیچیده و مبهم در رابطه با درک مفهم استقلال هنر دانست که از سوی نظام حاکم بر فرهنگ که خود را موظف به ارشاد امنیتی می داند, به عنوان حربه ای برای سرکوب, به انزوا کشاندن و تسویه هنرمندانی که سفارش پذیر نیستند , مورد استفاده قرار گرفته است .

گاندی می گوید: شعر مقاومت منفی بی پایانی است. با این سخن، او شعر(ادبیات) را یک بار و برای همیشه(!) در متن زندگی اجتماعی جای‌ می دهد و برخلاف افلاطون (در کتاب جمهور) درها را به روی شاعر باز کرد و با خوش‌رویی خلاقیت و نو آوری شاعر را در رابطه با زندگی مردم و به عنوان بخشی از روند تحول و دگرگونی جامعه می پذیرد . (البته) این عبارت گاندی اتفاقی نیست, بلکه بر پایه‌ی شهودی است که جوهره‌ی حقیقی شعر(ادبیات) است. شهودی که فراتر از منطق، به درستی راه می‌يابد. گاندی در ادامه می گوید :شعر(ادبیات) «فرم پایان ناپذیری است از امتناع، چراکه در جامعه و جهان، همگان خواسته‌اند که اشیا و دروغ را به زور بر ما تحمیل کنند. و شعر(ادبیات) در برابر این جبر تاریخ با توسل به خلاقیت و تخیل دلبخواه ( به عنوان بخشی خاص با قواعدی مجزا از روال عرفی و قانونی ) قد علم می‌کند، در برابر استثمار مغزها و استمناع در اندیشیدن توسط ایدئولوژی‌ها، علیه جمود مذهبی، و علیه تمامی تعصب‌ها .( بر داشت از از کلارا خارس شاعر اسپانیایی, نامه ای به شاملو, سایت رسمی شاملو, ترجمه فرهاد آذرمی، محسن عمادی

در راستای تهی و مخشوش کردن چهره و درون مایه های ادبیاتی که نه تنها آلوده به سفارش های ایدئولوژیک نیست بلکه فریب نهفته در ایدئولوژی را نیز برملا می کند, و اینجاست که دولت ها با حمایت و تبلیغ محافظه کاری ,در باغ سبز نشان دادن و تهدید و برخورد های امنیتی سعی دارد , جر یان خلاقیت ,امتناع و مقاومت منفی هنرمندان را کنترل کند. چنین دولت هایی آزادی هنری را در جامعه نوعی ولنگاری آسیب زا معرفی کرده و به شدت با آن برخورد می کنند . زیرا باز هم به قول گاندی :شاعر(هنرمند) نیازی به آزادی ندارد، چون آزاد است. و این همان شرایطی است که توانایی سست و بی اعتبار کردن زمینه های ارشادی استبداد در بستر هنر و فرهنگ سازی را ,بی هیچ خون ریزی ؛ دارد.

با دقت در توضیح فوق می توان گفت در جهت رسیدن به تعادل درونی در رابطه با کنترل دولتی ؛عمل گرائی بخشی از مهمترین وجه گفتمانی هنر معاصر است, البته این بستر حرکتی در جهت تحمیل به دیگری نیست بلکه نگاهی فراسوی نظام کنترلی برای بالا بردن تحمل دیگری و برقراری تعامل است.

اگر آنطور که متفکران مهم پساساختگر, مانند بارت و فوکو, لیوتار و ادوارد سعید در شرح نوع گفتمان جهان معاصر نوشته اند دنیای امروز را بستر تکاپو و بازیابی پاره گفتار هایی بدانیم (گزاره هایی با قواعد درونی مختص به خود) که در حاشیه مانده اند. عملگرائی هنری را به دلیل نوع تصوری که از جریان جایگزینی دائم حاشیه و متن در جریان خلاقیت هنری دارد می توان مهمترین پاره گفتار عصر ما دانست. , پاره گفتاری که نظام مسلط فرهنگی,سیاسی و ایدئولوژیک به سبب رعایت نشدن معیارها و تکالیف مد نظرشان در رفتار و شناختش , سعی دارند آن را در حاشیه سیاست ,اقتصاد و مذهب به عنوان ابزاری برای تبلیغ خود نگه دارند و خاص بودن قواعد و کارکرد های آن را در جامعه نوعی پرخاشگری و بی نظمی بیرونی و درونی معرفی کنند ,که باید آن را از متن جدا کرده و به حاشیه منفعل و منزوی راند. در این جریان هنرمند و هنر مستقل به عنوان مهمترین سازندگان پاره گفتارها در هر جامعه با دریافت حقیقتی که فراتر از واقعیت ها در این گفتمان وجود دارد و پتانسیل بالای آن جهت روشن شدن افق های انسانی , اساس خلق و خلاقیت خود را به درک و توسعه عمل گرائی هنری (گفتار های در حاشیه) و کشف و معرفی لایه های مغفول و پنهان آن اختصاص می دهند .

اما یک سئوال ؛این نوع از عمل چه شرایطی را فراهم می کند که در آن هنر به صورت حقیقی خویش می پیوندد . آیا هر نوع عمل گرائی حتا اگر در قالب پاره گفتارهای در حاشیه باشد یک ایدئولوژی محسوب نمی شود که ماهیت خلاق هنر را تهدید می کند؟

عمل گرائی هنری ما را وا می دارد تا اعتراف کنیم احتمال اشتباه بودن عقیده و روشی که با کوشش زیاد به آن رسیده ایم و به دیگران تعلیم داده ایم و به آن مفتخریم بسیار زیاد است. بنابر این تمام دلایل ما برای ثابت کردن کمال یک نظر ,قانون, یا نظام کنترلی ارشادی سست و شکننده می باشد مگر آجا که خلاقیت و هنر خلاق وارد عمل می شود و نسخه های بدلی هنر را افشا کند. که در آن صورت دیگر ارشاد و کنترل معنی ندارد. عملگرائی به ما می آموزد که چگونه مانند دوست و همکاری نزدیک با اثر خود وارد تعامل شویم و از حیثیت آن دفاع کنیم واینکه چگونه چنین مشخصه بارزی را به عنوان محمل اصلی اعتماد مخاطب و جلب او برای تلاش جهت وارد شدن به لایه های زیرین پرورش داده و توسعه ببخشیم.

هنر مند امروز بر خلاف آنچه تبلیغ می شود ,به خصوص از ناحیه دولت هایی که معتقد به روش کنترل و هنر تعلیمی امنیتی هستند؛ نه تنها بی نیاز از عمل گرائی نیست بلکه بدون توجه به چنان موضعی در عرصه ساختن هنری قادر به ادامه حیات نمی باشد . در اینجا باید به موضوع دیگری هم اشاره کنم و آن جایگاه این نوع از عمل در هنر است. عملگرائی ایدئولوژیک در هنر معمولاً ختم به وسیله و ابزاری شدن هنر می شود , اما عمل گرائی هنری در راستای زیبائی شناسی هنری؛ جزئی از هنر است که بر اساس خوب یا واقعی بودن آن را ارزش گذاری نمی کند, بلکه بر اساس نیاز هنر و تجمع عوامل مزاحم جهت تهی کردن آن به عنوان جزئی از هنر وارد عمل
.می شود.

سطحی و سرسری شدن, بی فرهنگی, کم فهمی ,کوته فکری , بی ریشه بودن و هرهری مسلکی, انفعال در حوزه دفاع از حیثیت رهای ساختمان اثر هنری , کاذب و تهی شدن موجودیت هنرمند که به عنوان مشخصات تهدید کننده خلاقیت در ابتدای این نوشته به آنها اشاره شد در برابر مقاومت منفی که شرح آن رفت؛ نمونه ای است از تقابل هنری جعلی با هنری که توان معرفی و دفاع از هنر بودن( همان شعار معروف هنر برای هنر نه وسیله و ابزار ) خود را دارد . اگر ایدئولوژی ها و خواص ارشادی آنها در تمام شکل هایشان همیشه سعی کرده اند تا از زوایای مختلف با مطرح کردن فواید کنترل و به خدمت گرفتن همه چیز برای تحکیم مواضع قانونی حاکم بر جامعه که از نظر ایشان حافظ امنیت(عادت های اجتماعی ) می باشد. هنر را که در تضاد شدید با چنین طرز تفکری است ؛به خدمت بگیرند, در عوض عملگرائی هنری با محو کردن چنین اثری بر ساختمان هنر به واسطه شفافیت در ارئه و شرح ارکان سازنده خود, راه را جهت عبور از این قفس آهنین ( وبر) باز کرده است و امکان بدیع بودن و سرکشی پیوسته علیه عادت های جامد و خشک را برای هنر مند هنگام ساختن اثر فراهم ساخته است.

در این وضع کسانی که با تن دادن به خود سانسوری , دیگر سانسوری و کنترل حمایت شده دولتی, از عمل گرائی هنری بی بهره هستند , بی شک نمی توانند جز آثاری عقیم , کند و سطحی ؛چیز دیگری خلق کنند. مبارزه دائم میان اختگی ، حرکت و تحول موجود در هنر مدرن ویژگی است که داشتن درکی صحیح در رابطه با چنان وضعی تنها می تواند آن را فراهم کند.