نه لازم است آمريكا يا هر كشور ديگري به ايران حمله كند و نه لازم است كسي براي براندازي! انقلاب كند. شاهرگ ايران را خودمان زدهايم و منتظر احتضار اين مرغ سركنده هستيم كه به تدريج تمام ايران از هم بپاشد و خيال جميع كشورهاي دنيا از وجود جايي به نام ايران راحت شود و خلاص!
تهران چگونه مُرد؟
مرگ تهران، مرگ تمام ايران است
http://noqte.com/blogs/blog.php?code=239
http://noqte.com/blogs/blog.php?code=239
ناصر خالديان
تا سال 1390، تهران قابل زندگي نخواهد بود.
معمولاً در اوايل زمستان به دليل ايستايي هوا، جيغ تابلوهاي نمايشگر آلودگي هوا در تهران در ميآيد و همه به اين فكر ميافتند كه پاسداشت محيط زيست چه چيز خوبي است. اين خبر بسيار مهم و البته دردناكي است كه بسياري در كوران خبرهاي سياسي، بيتفاوت از كنار آن ميگذرند. گيريم كه سال 1390 هم نباشد و 1490 باشد، آيا معناي آينده و «آيندگان» براي ما مفهومي ندارد؟
اين از لحاظ امنيت ملي نيز در آينده بيشتر خطرآفرين به نظر ميرسد. وقتي پايتخت سياسي با ساير امكانات و اختيارات يك كشور همگي در يكجا متمركز شده باشد ديگر با كشوري به وسعت يك ميليون و 648 هزار كيلومتر مربع سر و كار نداريم، با يك شهر سرو كار داريم كه به راحتي ميتوان آن را فلج كرد.
تهران در اين خودكشي جمعي كه خودكشي تمام مردم ايران است، دارد تاوان سانتراليسم لجوجانهاي را ميدهد كه شتاب آن از سي و چند سال گذشته با گران شدن نفت و عدم فهم حكومت شاه براي استفاده از اين پول آغاز شده و بعد از انقلاب به اوج خود رسيده است. اين مركزگرايي متاسفانه به يك «فرهنگ» حتي در ذهن مردم ايران تبديل شده كه «ايران فقط تهران است». چرا؟ چون همهي راهها به تهران ختم ميشود. ديو بروكراسي تمام راهها را بسته و به تهران منتهي كرده است و هر حركت سياسي و اجتماعي و احقاق حقي خارج از تهران و در ديگر مناطق ايران محكوم به شكست است.
بسياري از امور قضايي و دادگستري به تهران منتج ميشود. بسياري از گزينشها و استخدامها حتي كارمندان جزء و ساده در مناطق مختلف ايران بايد به تاييد تهران برسد. تقريباً هيچ كس در هيچ جاي ايران بدون اجازهي گزينش مركز حق نان خوردن ندارد.
مراكز درماني و بيمارستانهاي مجهز براي بيماريهاي خاص در تهران هستند.
دانشجويان، نخبگان و فرهيختگان رشتههاي مختلف علم و صنعتي و فرهنگي مجبورند كه در تهران بمانند. مجبور!
يك نفر كارخانهاي در فلان استان زده و مجبور است براي ارتباطات بازرگاني و بازار آن يك دفتر مركزي در تهران بزند و براي همين دفتر مركزي مجبور است جمعيت زيادي را همراه خود بياورد. حالا حساب كنيد هزاران «دفتر مركزي» اين شركتها را و جمعيتي كه ناخواسته به تهران فشار ميآورد. شايد ديگر تهران را با معيارهاي شهرنشيني نتوان «شهر» ناميد. تهران «بزرگترين روستاي ايران» است كه هر كس در آن ساز خودش را ميزند.
يك روزنامهنگار، اهل فرهنگ و هنر، فعال فرهنگي يا تمام آنچه با نويسندگي و ادبيات و در كل هنر سر و كار دارد تا به تهران نيايد موفق نمي شود، چون فرهنگ سانتراليسم اينگونه القا كرده كه كاري خارج از تهران موفق نيست و كسي خارج از تهران چيزي بلد نيست. هر نوع چاپ و نشر كتاب و مطبوعاتي بدون اجازه مركز در ساير نقاط ايران ممنوع است. در نتيجه همه مجبورند براي پيشرفت يا گذران زندگي هم كه شده به تهران بيايند. چون صداي هيچ اهل فرهنگي در هيچ جاي ايران به جز تهران به گوش ديگران نميرسد.
رسانهها با تحريك بيشتر به مصرفگرايي از همه ميخواهند خودرو داشته باشند. انواع خودروهاي قسطي با شرايط مناسب براي «همه»! و همه نيز ميخواهند داشته باشند چون همسايهشان دارد. با وجود همهي اينها چگونه ميتوان انتظار داشت تهران قابل سكونت باشد؟
وقتي ميبيني همهي اينها به قوت خود باقي است، بيشتر درمييابي فعاليتهاي تبليغي دولت در مورد «سفرهاي استاني» يا ساير شعارهاي قبل و بعد از آن كه با عنوان عدالتگستري و تقسيم امكانات و نگاه سطحي به تمركززدايي مطرح شده تنها در حد يك مضحكه است كه فقط موجب اتلاف هزينه ميشود و به عنوان نمونه مضحكترين بخش ماجرا وقتي است كه آقاي احمدينژاد بودجهها را ميان استانها و مناطق «شاباش» ميكند و صدقه ميدهد اما در اصل مناطق در بسياري موارد هيچ اختياري براي استفاده از آن ندارند و براي صرف آن بايد از مركز اجازه بگيرند!
در سال 1377 اعلام شد كه هزينه انتقال پايتخت حدود 3 تريليون تومان (سه هزار ميليارد تومان) است كه اين رقم احتمالاً امروزه بايد چيزي حدود ده برابر باشد. ولي در برابر فاجعهاي كه در پيش است و نابودي و فروپاشي كامل ايران در آينده، باز هم ارزش آن را دارد كه صرف شود. كاش حداقل «پايتخت سياسي» را به جاي ديگري منتقل ميكردند و كاشهاي ديگر كه بيفايده و تنها محض خالي كردن خشم خود ميگوييم چون آنچه البته به جايي نرسد فرياد است.
در اين زمينه اين مطلب قديمي را بخوانيد: تهران، شهري كه ميمير