20 June 2008

اعظم کم گویان : چرا "کمپین یک میلیون امضا" بهیچ وجه در راستای حرکتی به نفع زنان در ایران نیست

کمپین یک میلیون امضا٬

آگاهی و عمل یا ضد - آگاهی

و انفعال؟

اعظم کم گویان




مقدمه

بیش از یک سال پیش کارزاری با عنوان "کمپین یک میلیون امضا برای رفع قوانین تبعیض آمیز" (از این پس به نام کمپین) به راه افتاد. بیانیه کمپین به برخی از قوانین تبعیض آمیز از جمله مساله حق سرپرستی فرزندان توسط مادر، ارث، طلاق، بالا بردن سن مسئولیت کیفری، شهادت، چند همسری مردان و حتی لغو دیه نابرابر اشاره کرده است.

همچنین، در کلیات این طرح به صراحت از عدم ضدیت خواسته های کمپین با اسلام سخن رفته است. و آنچه که کمپین خواهان نفی آنست جزء اصول دین اسلام نیست. و حتی اذعان به تایید این نکات را از ایت الله هایی مانند صانعی و بجنوردی گرفته اند. جالب اینجاست که در این کمپین، اصل دولت مذهبی پذیرفته می شود، از نظام اسلامی خواسته میشود اصول دین را از فروع آن تفکیک کند، و بالاخره خواهان نشاندن آیت الله های "خوب" به جای آیت الله های "بد" میشوند.

کمپین مدعی تلاش برای رشد آگاهی مردم، گفتگوی رودروی گروههای مختلف و اصلاحات دمکراتیک از پائین (و نه از بالا) است. چشم انداز دست اندرکاران کمپین جمع آوری یک میلیون امضا طی حداکثر دو سال و قرار دادن این امضاها در اختیار مجلس شورای اسلامی و مقامات رژیم برای اقدام به تغییر آنهاست.

فعالین سکولار این حرکت ادعا می کنند که کمپین ثمرات مثبتی داشته است. چرا که این کمپین ظرفی برای همگرائی مدافعان حقوق زنان ایجاد کرده است؛ همچنین، مبارزه برای حقوق زنان را از محدوده تشکلهای کوچک فراتر برده است؛ و در نتیجه ایجاد امکان تماس با زنان در سطح جامعه و بالا بردن آگاهی عمومی زنان از ثمرات آن است. اما مستقل از ادعاهای مطروحه توسط دست اندرکاران کمپین این مقاله به این سوال پاسخ خواهد داد که واقعیت چیست؟

تا آنجا که سخن از تغییر قوانین به نفع زنان باشد هر تغییری ولو موردی و کوچک که رنج و مشکلات زنان در ایران را کاهش دهد مثبت خواهد بود. اما کمپین "یک میلیون امضا" از ابتدا هم برای این برپا نشده بود. به این دلیل واضح که حتی بحث بر سر مطلوب بودن تغییر یک قانون و قابل تحمل کردن زندگی زنان در ایران نیست. هر جریان، کمپین و سازمانی بتواند در میان زنان و مردم خودآگاهی نسبت به ستمکشی زن و ضرورت مبارزه برای رهایی آنها بوجود بیاورد، با ارزش و لایق تقدیر است. و بدون شک چنین حرکتهایی باید از سوی زنان، جوانان، دانشجویان چپ و مدافعین آزادی و برابری به راه بیفتد. اما در طول مقاله خواهیم دید که چرا "کمپین یک میلیون امضا" بهیچ وجه در راستای چنین حرکتی به نفع زنان در ایران نیست.

الگوبرداری از کمپین مشابه در مراکش:

در سال 2002 کمپینی در مراکش برای رفورم در قوانین مربوط به حقوق زن و خانواده برپا گردید. این کمپین به ابتکار دربار سلطنت حاکم و با پشتیبانی (و در واقع سنبه پر قدرت) دولت آمریکا بعنوان مدافع این رفورمها ایجاد گشت. کمپین سرانجام منجر به ایجاد تغییراتی در قوانین و حقوق مدنی زنان مراکش که با فشار جریانات عشیره ای و اسلامی روبرو بود، گردید.

سران "کمپین یک میلیون امضا" برای جذاب کردن آن در اذهان عموم، موفقیت مراکش را بعنوان مبنایی برای مطلوبیت و پیروزی حرکت خود به شمار می آورند. در ایران نیز دوره ای رفورمهایی مشابه مراکش (که به قانون حمایت خانواده معروف بود) توسط محمد رضاشاه و سازمان زنان ایران تحقق یافت. که با بقدرت رسیدن جمهوری اسلامی و لغو قانون حمایت خانواده، کلیه آن رفورمهای قانونی نیز از بین رفت. در ایران نمی توان به کارایی این الگوی سلطنتی و شاهنشاهی دلخوش کرد؛ چون مساله این است انجام کار شاه و ملکه مراکش یا محمد رضا شاه و سازمان زنان ایران توسط اسلام سیاسی و جناح های حاکمیت برای سران "کمپین یک میلیون امضا" ناممکن است. اسلام سیاسی بدون قوانین زن ستیز دیگر سیستم عصبی اش را از دست می دهد و رفورمهای مشابه هرچند ناکافی و "شاهانه" در ایران با وجود یک حکومت اسلامی امکان پذیر نیست.


"غیر سیاسی" و غیر ایدئولوژیک"؟

این کمپین را بخاطر "رویکرد پراگماتیستی و عدم تئوری پردازی و ذهنیت گرائی" بعنوان یک سرمشق مورد تحسین قرار داده اند. دست اندرکاران کمپین (که ملغمه ای از فعالین جنبشها و گرایشات سیاسی مختلف ناسیونالیست، پست مدرنیست، جریانات دوم خردادی و ملی - اسلامی و سلطنت طلبان هستند) پیش گرفتن چنین رویکردی را نتیجه ناکامی درخواستهای آرمانخواهانه و ایدئولوژیک جنبشهای اجتماعی، و پشت سر گذاشتن "تجربه پر هزینه انقلاب پنجاه و هفت" دانسته اند. سران کمپین مدعی یک حرکت غیر ایدئولوژیک هستند. در حالیکه در واقعیت امر دارای ایدئولوژی بشدت ناسیونالیستی و راست هستند. بدیهی است که ضدیت با چپ و کمونیسم از دیگر ارکان "غیر ایدئولوژیک" بودن کمپین است؛ همچنین ادعای غیرسیاسی بودن آن نیز پوچ است؛ چرا که آنچنان سیاسی هستند که می خواهند نه با هر روشی، بلکه بشیوه خاص جنبش خود (که به آن میپردازم) تغییراتی در قوانین یک کشور بوجود بیاورند.

اگرچه سردمداران کمپین مکررا بر "غیرسیاسی" بودن این حرکت و عدم سمتگیری آن برای قدرت تاکید می کنند. اما اهداف، آرمان ها و سبک و روش مبارزه آنها، با امکان عدم وجود رابطه تشکیلاتی با احزاب سیاسی، در چهارچوب جنبش ناسیونالیستی – اسلامی است. براساس افق جنبش ناسیونالیستی – اسلامی، این افراد می خواهند برخی نابرابریها را درچهارچوب قوانین اسلامی و اسلام (آنهم اساسا برای رفاه بیشتر حال خود و نه برای رهایی میلیونها زن از قوانین اسلامی و حکومت دینی) از میان بردارند. وگرنه کیست که نداند که فعالیت برای تغییر قوانین در همه جای دنیا بخصوص در جوامعی مانند ایران، تا چه اندازه سیاسی است. با گفتن اینکه "ما سیاسی نیستیم و مسالمت آمیزیم" دست اندرکاران این کمپین مظلوم نمایی می کنند تا وفاداریشان به این سیستم را بیشتر نشان بدهند. و بر سیاست خاص و فاصله خود را با فعالین رادیکال و آزادیخواه مبارزه زنان بیشتر تاکید کنند.


اشاعه آگاهی یا ضد – آگاهی؟

ضد – آگاهگری نیز از دیگر خصوصیات کمپین است. بدیهی است که در بیشتر از بیست سال گذشته تلاش، مقاومت و سطح آگاهی زنانی که علیه حجاب اجباری و جداسازی جنسی مبارزه کرده اند، بسیار جلوتر و بالاتر از آن چیزی است که کمپین به میان مردم و زنان می برد. بعبارت دیگر آنچه که این کمپین بعنوان آگاهی میخواهد به زنان بدهد در واقع ضد - آگاهی است. چون بیش از هر چیز تماما در چهارچوب پذیرش اساس قوانین اسلامی و حکومت دینی قرار گرفته است. در آموزش کمپین بسیاری از خواستهای زنان که طرح آنها بمعنای نفی حکومت مذهبی است، مسکوت مانده است. در این میان مسائل مهمی که زنان در ایران هر روزه با آن درگیر هستند از جمله لغو حجاب اجباری (که فقط برای زنان غیرمسلمان مذموم شمرده شده)، جداسازی جنسی، سنگسار، اجبار زن به تمکین به همسر و مساله خشونت بیحد و حصر خانگی نسبت به زنان و کودکان قابل ذکر است.

در مقابل تقدیس دین اسلام توسط کمپین، سران این کمپین همواره به ما می گویند که به علت حضور خود در داخل ایران و زندگی ما در خارج با شرایط فعالیت آنها و ملزومات آن بیگانه هستیم. به ما می گویند که نمی توانند مانند ما در مورد قوانین اسلامی و نظام اسلامی حاکم بحث کنند و علیه آنها تبلیغات کنند. واضح است که ما بعنوان مخالفین این کمپین از سران و فعالین آن انتظار نداشته ایم مانند ما علیه قوانین اسلامی بگویند و بنویسند. اما از آنها هم نمی پذیریم که اسلام و قوانین اسلامی را که سرمنشا بدبختیها و مرارتها و رنجهای میلیونها زن در ایران است را چنین با مهارت تطهیر کنند. و بیحقوقی زنان تحت نظام و قوانین اسلامی را چنین پرده پوشی کنند. بسیاری از فعالین آزادیخواه در جنبش زنان و در میان فعالین دانشجویی در همان محیط و شرایطی که سران کمپین زندگی می کنند بطور مثال خواهان آزادی پوشش می شوند و مطالبات خود را با ادبیات و زبان و لحنی بکار می برند که با تناسب قوای محیط زندگی و مبارزه شان خوانائی داشته باشد. اما هرگز محدودیتها و فشارهای سیاسی باعث نمیشود که آنها یک دفعه سر از دفاع از اسلام و قوانین اسلامی دربیاورند.

کسانیکه ادعا می کنند با این کمپین و ادبیات و جزوات آن بسراغ زنان رفته و آگاهگری می کنند، به شما نمی گویند که در جزوات و تبلیغات خود ادبیات و زبانی را بکار میبرند که پایه ای ترین موارد تبعیض و بیحقوقی زنان را مسکوت می گذارد. و این شبهه را القا می کند که حکومت اسلامی را صرفا با نشستن در خانه و امضای جزوات حضرات می توان به نفع زنان تغییر داد. این نمونه بارز ضد-آگاهی و گمراه کردن مردم است.

توانمند کردن یا رواج انفعال و نفس گیری از زنان؟

شیوه و روش مبارزه کمپین، جمع آوری امضا از پائین (و طی یک پروسه دادن ضد –آگاهی به مردم، مسکوت گذاشتن اساس بیحقوقی زنان که اسلام و قوانین اسلامی است) تنها برای درست کردن یک اهرم فشار به بالائی هاست. تا از طریق چانه زنی با آنها برخی از قوانینی که برای زنان اسلامی و نخبگان مونث حکومت و زنان ملی – اسلامی غیرقابل تحمل است را تغییر دهند.

این روش مردم را منفعل و خسته می کند. آنها را از راه و عرصه عمل برای تغییر زندگیشان منحرف می سازد. و خودآگاهی وارونه ای به آنها می بخشد؛ و اختیار و اراده شان را به دست جمعی از زنان که با اساس بدبختیها و مرارتهای زنان در ایران مشکلی ندارند، میسپارد.

برخلاف این ادعا که گویا روش کار این کمپین موجب درگیری مردم با فعالیت و تحرک مدنی، بالا بردن آگاهی جمعی، ایجاد پیوند بین فعالین زنان و جنبشهای اجتماعی با مردم می شود، این طرح از مردم و بالطبع امضای آنان به عنوان اهرم فشاری برای چانه زنی بین سران کمپین با مقامات و ایت الله ها استفاده می کند. در بهترین حالت مردم صرفا امضایشان را می دهند تا نخبگان "غیر سیاسی" و "غیر ایدئولوژیک" در راس این کمپین برای آنها تصمیم بگیرند. زنان و مردان امضا کننده نه تنها در کانون و جمع و شورایی در محله و محل کار و درس خود جمع نمی شوند. و نه حتی دخالتی در سرنوشت و مقدرات خود بوجود می آورند. آنان نه دارای خود -آگاهی نسبت به ستمکشی زن میشوند و نه صاحب اراده واحدی برای مقابله با زن ستیزی در جامعه می گردند.

بنا به مکانیسم از پیش تعیین شده توسط سران؛ این کمپین، اعتراض، انرژی، خواست و حرکت مردم برای مقابله با زن ستیزی و لغو قوانین ضد زن حاکم را در چهارچوب سیاسی مورد نظر خود کانالیزه می کند. و در واقع مبارزه و تلاش مردم را منحرف و به بیراهه می برد. اعتماد به نفس، انرژی را از آنها می گیرد. و آنان را منفعل و خسته کرده و نفسشان را می برد.

توجه داشته باشید که بموازات جمع آوری امضاهای این کمپین، جمهوری اسلامی دارد در همین قوانین موجود در زمینه چند همسری و صیغه هم تغییرات بدتر و فشارهای بیشتری اعمال می کند. علاوه بر این سرکوب و آزار و فشار بیشتر به فعالین زنان و دستگیری آنان تشدید شده است؛ و در مقابل، صفوف زنان برای مقابله با این تعرضات بسیج و سازماندهی نمی شود.

افرادی که سر نخ این حرکت را در دست دارند بخوبی می دانند دارند چکار می کنند. دارند بسیار آگاهانه اعتراض به بیحقوقی و ستمکشی زن تحت نظام و قوانین اسلامی را در چهارچوب سیاسی که خود می خواهند کانالیزه می کنند. این افراد که در مراسم و تجمعات مختلف مانند هشت مارس و یا در بیست و دوم خردادها همواره با شرکت، فشار و نفوذ زنان و دانشجویان چپ و آزادیخواه روبرو می شدند. و کنترل این حرکات از دستشان بیرون می رفت. بدنبال بیست و دوم خرداد سال هشتاد و پنج روش متمایزی در پیش گرفتند تا حساب خود را از رادیکالیسم و ازادیخواهی جدا کنند و این را به هویت خود تبدیل نمودند.

با اشاعه این توهمات، حتی سران این حرکت موفق شده اند بخشی از نیروهای آزادیخواه و سکولار را که به این جنبش و سنت تعلق ندارند، به صفوف بدنه خود و فعالیت برای آن بکشانند. که خوشبختانه روند کنده شدن و جدا شدن این بدنه نیز آغاز شده است.


چرا بخشی فعالین آزادیخواه و سکولار
در این کمپین جمع شده اند؟


-توهم دارند که از طریق این کمپین میشود به مردم بخصوص زنان، آگاهی داد.
-توهم دارند که با صرف جمع کردن امضا می توان بدون دخالت دادن زنان در تعیین سرنوشت شان و قدرتمند کردن آنها و بسیج و سازماندهی آنها می توان به نفع زنان تغییراتی در قوانین زن ستیز داد.

فعالین سکولار و آزادیخواهی که به این کمپین پیوسته اند مکررا می گویند هدف آنها آگاه ساختن توده زنان است. اما از جزوات و مطالبی استفاده می کنند که در آنها پایه ای ترین موارد تبعیض و بی حقوقی زنان توجیه شده است. این بردن آگاهی به میان زنان نیست. این اشاعه "ضد – آگاهی" در بین زنان است.

مساله مهم ما این است که پدیده امضا مکانیسم تغییر نیست. تغییر نتیجه قدرت جنبش های اجتماعی و در یک کلام تغییر توازن قواست. آیا این متوهم کردن زنان نیست که به آنها بگوئید "اگر دولت جمهوری اسلامی بداند که یک میلیون نفر مخالف قوانین موجود هستند، انوقت دولت آن قوانین را تغییر خواهد داد؟". مساله این است که سنت و مکانیسمی که امضا جمع می کند در منفعت جنبشی اش است تنها این حرکات را مثمر ثمر ارزیابی می کند. وگرنه، سران نظام جمهوری اسلامی خیلی بهتر از فعالین کمپین به این حقیقت واقفند که نه تنها یک میلیون نفر، بلکه میلیون ها نفر خواهان ریشه کن شدن این نظام با همه کثافات ضدزنش هستند.

چند سال پیش کمپین مشابهی از جانب جریانات راست و رفراندوم چی به نام "شصت میلیون دات کام" به راه افتاد که البته شاید بدلیل مجازی بودنش، کم ضررتر هم بود. " شصت میلیون دات کام" می خواست از طریق جمع آوری اینترنتی امضای شصت میلیون نفر در ایران از جمهوری اسلامی بخواهد با زبان خوش قدرت را به برپاکنندگان آن کمپین واگذار کند. "کمپین یک میلیون امضا" هم ورژن و روایت زنانه ای از جنس چنین کمپینهایی است. واقعا چگونه می توان این حقیقت را مسکوت گذاشت که شرط اولیه برابری قانونی زنان، کم کردن شر دین از سر دولت و نفی حکومت مذهبی است؟ چگونه می توان این حقیقت را مسکوت گذاشت که به صرف دادن یک امضا و جمع آوری حتی یک میلیون از آن امضاها، بدون متحد و متشکل ساختن زنان و مردم، و فراهم آوردن شرایط دخالت آنها در مقدرات و سرنوشت سیاسی شان، می توان قوانین زن ستیز را تغییر داد و جمهوری اسلامی را در مقابل زنان به عقب راند؟

محدود ماندن زنان آزادیخواه و سکولار در چهارچوب این کمپین، آنها را از ایجاد تغیرات مثبت و دادن آگاهی مبتنی به حقیقت و ایجاد خود – آگاهی به توده زنان مبارز و محروم در ایران باز می دارد. همچنین به جای متحد و متشکل کردن زنان و بسیج و به میدان آوردن آنان در محله و مدرسه و دانشگاه و محل کار، با گرفتن یک امضا سرنوشت آنان را به دست زنان دلسوز حکومت اسلامی و طیف سازشکار و عقب مانده و نادوستان جنبش حق طلبی زنان می سپارد.

فعالین آزادیخواه و سکولار در جنبش حق طلبی زنان باید بن بست و بیراهه ای را که این کمپین و گرایش بر سر راهشان قرار داده، کنار بزنند. همانطور که چپ ها و کمونیستها در دانشگاه موفق شدند نفوذ جریانات سازشکار، اسلامی و ناسیونالیست را با فعالیت هدفمند، عاقلانه و انقلابی از دانشگاه کنار بزنند. و به معتبرترین جریان در دانشگاهها و محیط های فکری و سیاسی تبدیل گردند. تا آن زمان سران این کمپین طوری رفتار می کنند که گویی فعالیت در عرصه مبارزه و نارضایتی زنان ملک طلق آنهاست که تصمیم بگیرند با آن چه بکنند و یا چه نکنند و آن را در محدوده لطف و مرحمت فتواهای ایت الله های فمینیست مانند صانعی و بجنوردی قرار دهند.

فعالین چپ، رادیکال و آزادیخواه باید الگوی دانشجویان چپ و آزادیخواه را پیش روی خود بگذارند و توجه کنند که چگونه آنان در دانشگاه خود را از بختک تحکیم و اصلاحات دینی رها کردند. و در دانشگاهها به نیروی مستقل و معتبری در بیان خواستهای اساسی دانشجویان، زنان و کل جامعه تبدیل شدند. "همگرایی" با "کمپین یک میلیون امضا" در عمل یعنی پذیرفتن پلاتفرم، رویکرد و روش فعالیتی که متعلق به جنبش ناسیونالیست – اسلامی است؛ رفتن به زیر چتر حرکتی است که مبارزه زنان را به بیراهه می برد و در مقابل به ناسیونالیستها، اسلامیون اصلاح طلب و سازشکاران و دوم خردادیها امکان می دهد که انحراف و گمراهی در صفوف مبارزه برای حقوق زن ایجاد کنند. راه خود را از این کمپین و اهداف آن که رواج ضد – آگاهی و توهم و انفعال و سرانجام ایجاد سرخوردگی و سکوت و ناامیدی در میان زنان و مردم است، جدا کنید.