13 April 2007

روزبه میر ابراهیمی / سانسور در چهار سطح در مطبوعات ایران

روزنامه نگاری ، حرفه ای است که در سال های اخیر بخش وسیعی از بار تغییرات و تحولات در ایران را برعهده گرفته و در راستای آن از جمله مهمترین بخش های جامعه ایرانی بوده که بیشترین هزینه ها را در این مسیر پرداخته است. در این بین از توقیف های پیاپی روزنامه ها به عنوان خانه های دوم ما گرفته تا بازداشت های مستمر و پرونده سازی های کمر شکن و حتی مرگ را نیز شاهد بوده است. اما همچنان پابرجاست و از اندک روزنه های تنفس برای روشن نگاه داشتن چراغ خانه « آگاهی دهی» بهره می برد. از روزنامه نگاری در ایران و بخصوص در عصراصلاحات ساعت ها می توان سخن گفت و مقاله ها و کتاب ها می توان نوشت اما من در این فرصت کوتاه سعی خواهم کرد تنها به شما تصویری از آنچه در ایران در عرصه روزنامه نگاری می گذرد ارائه دهم و شما را بر سختی و دشواری های روزافزون آن آگاه سازم

سانسور در چهار سطح در مطبوعات ایران

روزبه میر ابراهیمی

متن سخنرانی در Miller Center of Public Affairs دانشگاه ویرجینیا


آقایان و خانم ها!

اساتید محترم و دانشجویان گرامی!

خرسندم که در این فرصت در کنار شما هستم و به عنوان یک «ایرانی روزنامه نگار» از تجربیات خود از سال های حضور در عرصه روزنامه نگاری (در عصر اصلاحات) با شما سخن می گویم. روزنامه نگاری ، حرفه ای است که در سال های اخیر بخش وسیعی از بار تغییرات و تحولات در ایران را برعهده گرفته و در راستای آن از جمله مهمترین بخش های جامعه ایرانی بوده که بیشترین هزینه ها را در این مسیر پرداخته است. در این بین از توقیف های پیاپی روزنامه ها به عنوان خانه های دوم ما گرفته تا بازداشت های مستمر و پرونده سازی های کمر شکن و حتی مرگ را نیز شاهد بوده است. اما همچنان پابرجاست و از اندک روزنه های تنفس برای روشن نگاه داشتن چراغ خانه « آگاهی دهی» بهره می برد. از روزنامه نگاری در ایران و بخصوص در عصراصلاحات ساعت ها می توان سخن گفت و مقاله ها و کتاب ها می توان نوشت اما من در این فرصت کوتاه سعی خواهم کرد تنها به شما تصویری از آنچه در ایران در عرصه روزنامه نگاری می گذرد ارائه دهم و شما را بر سختی و دشواری های روزافزون آن آگاه سازم.

روزنامه نگاری در ایران قدمت طولانی دارد و فراز و فرودهای فراوانی را به خود دیده است.اصلی ترین رسالت روزنامه نگاری ،« آگاهی بخشی» به جامعه و اطلاع رسانی شفاف است تا از این مسیر فرهنگ ها بالنده تر و جامعه شکوفاتر و کشور پیشرفته تر شود. راهی که در موازاتش همواره « نقد قدرت» نیز قرار می گیرد و چه درست گفته اند که مطبوعات رکن چهارم دموکراسی و یکی از مهمترین ابزار دیده بانی و نظارت بر صاحبان قدرت است. با این اشاره کوتاه می خواهم از دشواری های فعالیت در این عرصه در عصر اصلاحات و تاکنون سخن بگویم . دشواری هایی که از جنبه های با استفاده ابزاری از قانون و یا بهره برداری شبه قانونی و در بسیاری مواقع غیر قانونی همراه بوده است. مطبوعات و روزنامه نگاری در دوران اصلاحات و پس از اصلاحات ( البته منظور دولت اصلاح طلب است نه اصلاحات به معنای عام) با تهدیدات مختلفی روبرو بودند. تهدیداتی که اصلی ترین رسالت روزنامه نگاری یعنی آگاهی دهی را نشانه رفته است.با شکوفایی دولت اصلاح طلب در اریکه قدرت ، مطبوعات فراوانی سر بر آوردند و نسیم خوش آزادی به مشام رسید. اما قدرت در مدت کوتاهی ، آگاهی را خطری برای پایه های خود تفسیر کرد. قدرت، شهروند آگاه را مزاحمی در مسیر خود دید، و چراغ های تابانده شده بر محافل فساد را کابوسی یافت که باید پایانش می داد. مطبوعات در این دوره با دو رویکرد محدود و محدودتر و سانسور شد؛ علنی و غیر علنی.

در شکل علنی صراحتا با یک سخنرانی و پایگاه دشمن نامیدن مطبوعات در کمتر از یک هفته ده ها روزنامه و نشریه توقیف شدند و هزاران روزنامه نگار بیکار و برخی نیز روانه زندان شدند. البته پیش از آن نیز مجلس یکدست محافظه کار دوره پنجم ، قانون مطبوعات را با اصلاحاتی که این اصلاحات با روح قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز در تعارض بود ، به قانونی ضد ازادی بیان تبدیل کرد. قانونی که بعد ها حتی مجلس یکدست اصلاح طلب دوره ششم نیز نتوانست تغییری در آن ایجاد کند و دخالت آشکار رهبری نظام در آن ماجرا این قانون را نیز به مقدسات نظام افزود. قانون اصلاح شده در مجلس پنجم صریحا دستاویزی برای اعمال سانسور بود. اما روی دیگر داستان حذف و سانسور در مطبوعات ایران غم انگیز تر است. حال که با بستن روزنامه ها و زندانی کردن روزنامه نگاران نمی شد، ریشه درخت آگاهی را سوزاند قدرت فائقه با اندیشه ای نو در این مسیر وارد شد.

سانسور غیر علنی: قدرت در ایران همه تلاش اش را کرد تا مطبوعات را از حامیان اصلی اش جدا کند و آن چیزی نبود جز افکار عمومی و مردمی که مخاطب روزنامه ها بودند. حکومت، اعتماد به سختی شکل گرفته بین مردم و روزنامه ها را تاب نمی اورد پس همه تلاش خود را کرد تا این اعتماد را سست کند.

اما چگونه؟ در ایران کنونی چندین نهاد بر مطبوعات اعمال سانسور می کنند.

1-سانسور از طریق شورای عالی امنیت ملی: اصلی ترین معضل کنونی مطبوعات در ایران این نهاد عالی امنیتی است که متاسفانه از اواسط دوره ریاست جمهوری خاتمی نقش سانسورچی و تهدید کننده برای مطبوعات را بازی کرد و در دوران پس از خاتمی نیز به حد اعلا رسیده است. این شورا که وظایفش تصمیم گیری های راهبردی در مورد مسایل کلان امنیتی کشور است در جزئی ترین مسائل وارد می شود و به طور متناوب و حتی در برخی مواقع هفتگی مصوباتی را به تصویب می رساند و به روزنامه ها به شکل محرمانه ابلاغ می کند که اگر روزی این مصوبات به شکل مجموعه ای منتشر شود، طنزی شاهکار است. متاسفانه این اختیارات فرا قانونی را نیز همان قانون اصلاح شده مجلس پنجم به این شورای منصوب رهبری نظام داده است.

2- سانسور از طریق مدعی العموم یا دادستانی: مدعی العموم فی نفسه باید مدعی تضییع حقوق عمومی باشد و دادستان حقوق خصوصی که به آن مراجعه می شود. اما در این سال مدعی العموم تبدیل شده است به مدعی الشخاص و نهاد های خاص که به مانند ماشینی برای پرونده سازی و توقیف و توجیه اقدام های غیر قانونی استفاده می شود. متاسفانه مدعی العموم به جای اینکه در دعواها طرف مردم را بگیرد و حامی روزنامه ها به عنوان ابزار نظارتی مردم بر قدرت باشد، همواره طرف قدرت بوده و بر اساس سلیقه شخصی افراد از قانون بهر برداری می کند. در این سال ها این نهاد با همراهی نهاد های از سپاه پاسداران ، نیروی انتظامی و صدا و سیما و... در زمینه شکایت سازی علیه مطبوعات فعال بوده و با اشاره ای روزنامه ای را توقیف یا روزنامه نگاری را برای سال ها به زندان می فرستند. البته لازم به ذکر است که پس از روی کار آمدن دولت تندور احمدی نژاد ، نهادی که پیش از این در قانونی اساسی بوده اما روشی معتدل تر داشته یعنی «هیات نظارت بر مطبوعات» که ریاستش بر عهده وزیر ارشاد اسلامی است نقش دادستانی را برعهد گرفته و در توقیف روزنامه ها گوی سبقت را از قوه قضائیه ربوده است.

3- سانسور از طریق مدیران مسئول: مدیران مسئول روزنامه ها نیز در این سال ها تبدیل به بزرگترین سانسورچیان شده اند. که البته این اقدام ناشی از چند عامل و یک تحلیل است. پرونده سازی های مدعی العموم علیه مدیران مسئول روزنامه ها به نوعی به گروگان گرفتن مجازی آنان توسط مدعی العموم است و از سوی دیگر استراتژی «ماندن به هر قیمتی» نیز تحلیلی است که برخی مدیران مسئول روزنامه ها را در این سال ها به ورطه سانسور کشانده است. البته در این بین هستند مدیرانی که در آزمون های اینچنین سربلند بیرون آمده اند و منافع عالی را بر منافع شخصی ترجیح داده اند.

4- روزنامه نگاران خودسانسور: مرحله بعدی از سانسور در ایران، از سوی خود روزنامه نگاران صورت می گیرد که می توان نام آن را خودسانسوری نهاد. بالا رفتن هزینه روزنامه نگاری تا سرحد زندان و مرگ از یک سو و عدم امنیت شغلی حتی در حد تامین نیازهای اولیه معیشتی از جمله عواملی است که روزنامه نگاران را به ورطه خودسانسوری برای نفس نفس زدن در حداقل فضاهای موجود کشانده است.البته هستند روزنامه نگارانی که در این سال ها به سختی تمام روزگار گذرانده اند وحتی به اجبار به تغییر شغل تن داده اند. اما اکثریت روزنامه نگاران که پرورش یافته همین دوران کوتاه شکوفایی مطبوعات هستند، تلاش فراوان دارند تا نگذارند، خواسته قدرت در خاموش کردن این مسیر تحقق بخشیده شود. اینگونه است که باید گفت انتخاب حرفه روزنامه نگاری در ایران یعنی پای گذاشتن بر روی مین و نه حتی راه رفتن در میدان مین.

با همه آنچه در این فرصت کوتاه گفته شد که حاصلی از تجربیاتم در این سال ها بود، روزنامه نگاران در ایران همچنان تلاشگرند و با تمام سختی ها هر سال نسل جدیدی به آن ها افزوده می شود.نسلی که فرزند زمانه خویش است و می خواهد روزگار خود را خود آگاهانه بسازد و نهال « آگاهی» ملت ایران را بارورتر کند.

به امید روزی که هر ایرانی با عنصر آگاهی، مسیر اینده خود را بیابد و بسازد.