31 January 2007

داریوش معمار: مقابل آسیب استبداد در رابطه با هنر مسقل

ادبیات مدرن فارسی به خصوص طی سی سال اخیر به عنوان بخشی از جریان تحول خواه جامعه ,در بدنه و زوایای پنهان و آشکار خود با آسیب هایی( تهدید) مواجه شده که باعث شکننده شدن و رشد ناموزون آن گردیده است. کمترین تاثیر این موضوع را می توان ایجاد فضایی مخشوش , پیچیده و مبهم در رابطه با درک مفهم استقلال هنر دانست که از سوی نظام حاکم بر فرهنگ که خود را موظف به ارشاد امنیتی می داند, به عنوان حربه ای برای سرکوب, به انزوا کشاندن و تسویه هنرمندانی که سفارش پذیر نیستند , مورد استفاده قرار گرفته است .


عمل گرائی هنری
مقابله با آسیب استبداد در رابطه با هنر مسقل

...........................

داریوش معمار




گاهی زبان از بیان اتفاقی که در یک مقطع خاص زمانی ممکن است, برای شخصیت فرهنگی یک ملت بیفتد قاصر می است. آفت بی فرهنگی, کم فهمی ,کوته فکری , بی ریشه بودن و هرهری مسلکی, انفعال حتا در حوزه دفاع از حیثیت شخصی, کاذب و تهی شدن موجودیت هنرمند ؛ مجموع اینها بخشی از حادثه ای است که قسمت اعظم ادبیات ایران را به صورت مستقیم و غیر مستقیم تهدید می کند , و هیچ راهی برای متعادل کردن تاثیر های این عوامل وجود ندارد مگر تشویق طیف جدی و روشنفکر ادبیات معاصر (که در انزوا به سر می برد و دوران عزلت خود را می گذراند) به بروز نوعی از عمل گرائی هنری در رفتار خود که بتواند از جهان مستقل هنر و زیست هنرمند مستقل دفاع کند.در این نوشته قصد دارم با شرح نوع تاثیر مفاهیم فوق بر گفتار و گفتان عصر حاضر , نوع عملگرائی پیشنهادی خود برای رها شدن از چنین وضعی را شرح داده و در اختیار آفرینندگان اثر , خوانندگان و حتا خود اثر؛ به عنوان جهانی مستقل از این دو بگذارم.

ادبیات مدرن فارسی به خصوص طی سی سال اخیر به عنوان بخشی از جریان تحول خواه جامعه ,در بدنه و زوایای پنهان و آشکار خود با آسیب هایی( تهدید) مواجه شده که باعث شکننده شدن و رشد ناموزون آن گردیده است. کمترین تاثیر این موضوع را می توان ایجاد فضایی مخشوش , پیچیده و مبهم در رابطه با درک مفهم استقلال هنر دانست که از سوی نظام حاکم بر فرهنگ که خود را موظف به ارشاد امنیتی می داند, به عنوان حربه ای برای سرکوب, به انزوا کشاندن و تسویه هنرمندانی که سفارش پذیر نیستند , مورد استفاده قرار گرفته است .

گاندی می گوید: شعر مقاومت منفی بی پایانی است. با این سخن، او شعر(ادبیات) را یک بار و برای همیشه(!) در متن زندگی اجتماعی جای‌ می دهد و برخلاف افلاطون (در کتاب جمهور) درها را به روی شاعر باز کرد و با خوش‌رویی خلاقیت و نو آوری شاعر را در رابطه با زندگی مردم و به عنوان بخشی از روند تحول و دگرگونی جامعه می پذیرد . (البته) این عبارت گاندی اتفاقی نیست, بلکه بر پایه‌ی شهودی است که جوهره‌ی حقیقی شعر(ادبیات) است. شهودی که فراتر از منطق، به درستی راه می‌يابد. گاندی در ادامه می گوید :شعر(ادبیات) «فرم پایان ناپذیری است از امتناع، چراکه در جامعه و جهان، همگان خواسته‌اند که اشیا و دروغ را به زور بر ما تحمیل کنند. و شعر(ادبیات) در برابر این جبر تاریخ با توسل به خلاقیت و تخیل دلبخواه ( به عنوان بخشی خاص با قواعدی مجزا از روال عرفی و قانونی ) قد علم می‌کند، در برابر استثمار مغزها و استمناع در اندیشیدن توسط ایدئولوژی‌ها، علیه جمود مذهبی، و علیه تمامی تعصب‌ها .( بر داشت از از کلارا خارس شاعر اسپانیایی, نامه ای به شاملو, سایت رسمی شاملو, ترجمه فرهاد آذرمی، محسن عمادی

در راستای تهی و مخشوش کردن چهره و درون مایه های ادبیاتی که نه تنها آلوده به سفارش های ایدئولوژیک نیست بلکه فریب نهفته در ایدئولوژی را نیز برملا می کند, و اینجاست که دولت ها با حمایت و تبلیغ محافظه کاری ,در باغ سبز نشان دادن و تهدید و برخورد های امنیتی سعی دارد , جر یان خلاقیت ,امتناع و مقاومت منفی هنرمندان را کنترل کند. چنین دولت هایی آزادی هنری را در جامعه نوعی ولنگاری آسیب زا معرفی کرده و به شدت با آن برخورد می کنند . زیرا باز هم به قول گاندی :شاعر(هنرمند) نیازی به آزادی ندارد، چون آزاد است. و این همان شرایطی است که توانایی سست و بی اعتبار کردن زمینه های ارشادی استبداد در بستر هنر و فرهنگ سازی را ,بی هیچ خون ریزی ؛ دارد.

با دقت در توضیح فوق می توان گفت در جهت رسیدن به تعادل درونی در رابطه با کنترل دولتی ؛عمل گرائی بخشی از مهمترین وجه گفتمانی هنر معاصر است, البته این بستر حرکتی در جهت تحمیل به دیگری نیست بلکه نگاهی فراسوی نظام کنترلی برای بالا بردن تحمل دیگری و برقراری تعامل است.

اگر آنطور که متفکران مهم پساساختگر, مانند بارت و فوکو, لیوتار و ادوارد سعید در شرح نوع گفتمان جهان معاصر نوشته اند دنیای امروز را بستر تکاپو و بازیابی پاره گفتار هایی بدانیم (گزاره هایی با قواعد درونی مختص به خود) که در حاشیه مانده اند. عملگرائی هنری را به دلیل نوع تصوری که از جریان جایگزینی دائم حاشیه و متن در جریان خلاقیت هنری دارد می توان مهمترین پاره گفتار عصر ما دانست. , پاره گفتاری که نظام مسلط فرهنگی,سیاسی و ایدئولوژیک به سبب رعایت نشدن معیارها و تکالیف مد نظرشان در رفتار و شناختش , سعی دارند آن را در حاشیه سیاست ,اقتصاد و مذهب به عنوان ابزاری برای تبلیغ خود نگه دارند و خاص بودن قواعد و کارکرد های آن را در جامعه نوعی پرخاشگری و بی نظمی بیرونی و درونی معرفی کنند ,که باید آن را از متن جدا کرده و به حاشیه منفعل و منزوی راند. در این جریان هنرمند و هنر مستقل به عنوان مهمترین سازندگان پاره گفتارها در هر جامعه با دریافت حقیقتی که فراتر از واقعیت ها در این گفتمان وجود دارد و پتانسیل بالای آن جهت روشن شدن افق های انسانی , اساس خلق و خلاقیت خود را به درک و توسعه عمل گرائی هنری (گفتار های در حاشیه) و کشف و معرفی لایه های مغفول و پنهان آن اختصاص می دهند .

اما یک سئوال ؛این نوع از عمل چه شرایطی را فراهم می کند که در آن هنر به صورت حقیقی خویش می پیوندد . آیا هر نوع عمل گرائی حتا اگر در قالب پاره گفتارهای در حاشیه باشد یک ایدئولوژی محسوب نمی شود که ماهیت خلاق هنر را تهدید می کند؟

عمل گرائی هنری ما را وا می دارد تا اعتراف کنیم احتمال اشتباه بودن عقیده و روشی که با کوشش زیاد به آن رسیده ایم و به دیگران تعلیم داده ایم و به آن مفتخریم بسیار زیاد است. بنابر این تمام دلایل ما برای ثابت کردن کمال یک نظر ,قانون, یا نظام کنترلی ارشادی سست و شکننده می باشد مگر آجا که خلاقیت و هنر خلاق وارد عمل می شود و نسخه های بدلی هنر را افشا کند. که در آن صورت دیگر ارشاد و کنترل معنی ندارد. عملگرائی به ما می آموزد که چگونه مانند دوست و همکاری نزدیک با اثر خود وارد تعامل شویم و از حیثیت آن دفاع کنیم واینکه چگونه چنین مشخصه بارزی را به عنوان محمل اصلی اعتماد مخاطب و جلب او برای تلاش جهت وارد شدن به لایه های زیرین پرورش داده و توسعه ببخشیم.

هنر مند امروز بر خلاف آنچه تبلیغ می شود ,به خصوص از ناحیه دولت هایی که معتقد به روش کنترل و هنر تعلیمی امنیتی هستند؛ نه تنها بی نیاز از عمل گرائی نیست بلکه بدون توجه به چنان موضعی در عرصه ساختن هنری قادر به ادامه حیات نمی باشد . در اینجا باید به موضوع دیگری هم اشاره کنم و آن جایگاه این نوع از عمل در هنر است. عملگرائی ایدئولوژیک در هنر معمولاً ختم به وسیله و ابزاری شدن هنر می شود , اما عمل گرائی هنری در راستای زیبائی شناسی هنری؛ جزئی از هنر است که بر اساس خوب یا واقعی بودن آن را ارزش گذاری نمی کند, بلکه بر اساس نیاز هنر و تجمع عوامل مزاحم جهت تهی کردن آن به عنوان جزئی از هنر وارد عمل
.می شود.

سطحی و سرسری شدن, بی فرهنگی, کم فهمی ,کوته فکری , بی ریشه بودن و هرهری مسلکی, انفعال در حوزه دفاع از حیثیت رهای ساختمان اثر هنری , کاذب و تهی شدن موجودیت هنرمند که به عنوان مشخصات تهدید کننده خلاقیت در ابتدای این نوشته به آنها اشاره شد در برابر مقاومت منفی که شرح آن رفت؛ نمونه ای است از تقابل هنری جعلی با هنری که توان معرفی و دفاع از هنر بودن( همان شعار معروف هنر برای هنر نه وسیله و ابزار ) خود را دارد . اگر ایدئولوژی ها و خواص ارشادی آنها در تمام شکل هایشان همیشه سعی کرده اند تا از زوایای مختلف با مطرح کردن فواید کنترل و به خدمت گرفتن همه چیز برای تحکیم مواضع قانونی حاکم بر جامعه که از نظر ایشان حافظ امنیت(عادت های اجتماعی ) می باشد. هنر را که در تضاد شدید با چنین طرز تفکری است ؛به خدمت بگیرند, در عوض عملگرائی هنری با محو کردن چنین اثری بر ساختمان هنر به واسطه شفافیت در ارئه و شرح ارکان سازنده خود, راه را جهت عبور از این قفس آهنین ( وبر) باز کرده است و امکان بدیع بودن و سرکشی پیوسته علیه عادت های جامد و خشک را برای هنر مند هنگام ساختن اثر فراهم ساخته است.

در این وضع کسانی که با تن دادن به خود سانسوری , دیگر سانسوری و کنترل حمایت شده دولتی, از عمل گرائی هنری بی بهره هستند , بی شک نمی توانند جز آثاری عقیم , کند و سطحی ؛چیز دیگری خلق کنند. مبارزه دائم میان اختگی ، حرکت و تحول موجود در هنر مدرن ویژگی است که داشتن درکی صحیح در رابطه با چنان وضعی تنها می تواند آن را فراهم کند.

28 January 2007

دوجایزه از جشنواره ماکس افولس برای یک فیلمساز ایرانی در تبعید

دوجایزه از جشنواره ماکس افولس
برای
آرش ریاحی
فیلمساز ایرانی در تبعید


بصیر نصیبی


nb1 اکثر فیلمسازان در مباحثی که مابین خودمان داریم گاه من با همراهانم اختلاف نظر پیدا میکنم. برخی از یارانم وقتی با این سئوال مواجه می شوند که چرا کم کارند؟ وچرا کارشان انعکاس وسیع ندارد؟ صد ها دلیل را مطرح می کنند.اما من ضمن پذیرش اینگونه موانع بر این باورم که در همین شرایط هم می شود بیشتر وبهتر کارکرد.من نیز می پذیرم که یک خارجی برای فراهم آوردن امکان حضورموثر در جشنواره ها با مشکلات بیشتری برخورد می کند و خود سالهاست در باره زد وبند جشنواره ها به خصوص جشنواره های کن ،برلین ونیز لوکارنو ویناله و... با رژیم هایی نظیر جمهوری اسلامی گفته ام ونوشته ام و می دانیم که سالها پیش که هنوز پیوند مودت جمهوری اسلامی با غرب به قول خودشان فاسد خیلی محکم نشده بود- فیلم فرستاده اثر پرویز صیاد هنرمند تبعیدی با موفقیت به جشنواره ها راه یافت و در کانال های تلویزیونی نمایش های متعدد داشت. اما فیلم سرحد کار دیگرش را با ترفند های جمهوری اسلامی نگذاشتند به موفقیتی که شایسته اش بود دست یابد .البته شرایط صیاد با موقعیت اکثر فیلمسازان در تبعید کاملا متفاوت بود- رژیم روی او وفیلمش به شدت حساس بود وهست ودر هر جشنواره ای بین او ومقامات فستیوال در گیری پیش می آمد واین دعوا البته با حاتم بخشی وباج دهی جمهوری اسلامی به نفع فیلمهای صادرات سینمایی رژیم تمام می شود. اما همه فیلمسازان به خصوص فیلمسازان نسل حوان در چنین موقعیتی نیستند. شرایط امروز با به بازار آمدن دوربین های دیجیتال که در دسترس است- تفاوت بسیار کرده . می شود با هزینه محدود تر کار را به انجام رسانید وبعددر صورت لزوم برای تبدیل ویدئوبه فیلم اقدام کرد.

هستند جشنواره هایی که هنوز به دلایل متفاوت آلوده مقاصد سیاسی نشده اند. باید راه ها را شناخت و باکوششی به مراتب بیشتر از یک فیلمساز آلمانی ،اطریشی، فرانسوی ...خود مان را به کشور میزبا ن بشناسانیم. در یکی دوسال گذشته مسلم منصوری هم با فیلمهایی که در ایران ساخته بود از این سد عبور کرد وفیلمهای او در جشنواره های امریکا واروپا نمایش های موفقیت آمیز داشت علاوه بر این موارد،کم نبودند فیلمها وفیلمسازانی در تبعید که در این سالها موفقیت های جهانی کسب کرده اند اما مطبوعات، رادیو ها وسایت های فارسی ،همگام با رادیو فردا ،رادیو بی ،بی سی، رادیو فرانسه ورادیو آلمان واخیرارادیو زمانه سرگرم افتخار به صادرات فرهنگی جمهوری اسلامی هستند وفرصت توجه به سینمای در تبعید را ندارند.

اما فیلمسازی کار آسانی نیست. ریتم،ساختار، مونتاژ ، تصویر برداری، موسیقی متن، هدایت بازیگر و در نهایت استعداد وذوق وخلاقیت در ارزش بخشیدن به فیلم سهم دارد - اگر سازندکان خود به کارشان مسلط نباشند. نتیجه کار علاوه براینکه با برخورد سرد تماشاگران مواجه می شود به جشنواره های مستقل هم راهی نمی یابند. ازفیلم آرش می شود به عنوان یک فیلم موفق از یک فیلمساز در تبعید یاد کرد- فیلم خانواده تبعیدی کاری است مستند،با اینکه زمان فیلم طولانیست -یک لحظه تماشاگر نمی تواند از فضایی که سازنده خلق کرده است جدا شود. فیلم به زبان فارسی وبا زیر نویس است اما تماشاگر نا آشنا به فضای فیلم ونوستالژی تبعیدیان همان قدر با فیلم مرتبط می شود که تماشاگر ایرانی. وقتی فیلمی چنین موفقیتی پیدا می کند راه سازنده هموار تر می شود. دوجایزه این فیلم همراه با 12هزار یورو دست آرش را باز می گذارد که برای کار بعدیش امکان مادی فراهم کند -چندین کانال تلویزیونی در باره فیلم بحث وصحبت کرده اند این خود به نوعی تبلیغ ایست برای موقعیت فیلم که باعث خواهد شد تا کانال های تلویزیونی رغبت پیدا کنند فیلم را بخرند. وقتی فیلمی در تلویزیون هانمایش داده می شود . تماشاگرانش به نحو محسوسی افزایش می یابند.

همه حرفها را زدم تا به اینجا برسم که اگر سینماگران در تبعید کارشان را جدی بگیرند با تسلط و وسواس کار کنندو با دست پر به میدان بیایند بسیاری ازسد ها را با کمک کار خوب واثر گذار می توان شکست.

اکثر فیلمهای سینمای صادراتی جمهوری اسلامی ، نمایشی وبی ریشه و اتکایش به رژیم است واگر یک لحظه سایه رژیم از سرش کم شود، هیچ از آن نخواهد ماند. با قدرت وبااعتماد به نفس با پشتوانه استعداد وتوانایی می توان سینمای ایران در تبعید را رشد داد واین بهترین راه است برای رودررویی با سینمای تبلیغاتی جمهوری اسلامی.

دیدیم که سال گذشته جشنواره کن 40 تا از فیلمهای ج. اسلامی را رد کرد وحتا یک فیلم را برای نمایش در بخش های فرعی هم نپذیرفت.چرا؟ چون آقای ژیل ژاکوب همگام با خواست دولت فرانسه قصدگوش مالی رژيم را داشت.

برای سینمای کوشنده وراستین وسینماگران در تبعید از هر سرزمین تحت ستم که باشند آرزوی موفقیت داریم.

27 /1/2007 زاربروکن آلمان

cinema-ye-azad@t-online.de www.cinemayeazad.blogspot.com

.............................


حزب کمونیست ایران : دستاوردهای یک نسل انقلابی را پاس داریم!

مطالعه تاریخ برای تکرار آن نیست. تاریخ نمی تواند و نباید تکرار شود. جامعه ما نیاز به پیشرفت انقلابی دارد نه تکرار شکستها. نیاز به نسلی دارد که شکست را شکست دهد. نسلی که با چشمانی باز برای پیروزی بجنگد. دستاوردها را ببیند، خطاها را نبخشد و درسها را بکار گیرد. از همینرو تجارب تاریخی در خور توجهند و رجوع بدانها ضروریست. اما تاریخ در مقابل هر نسل مسائل جدیدی قرار می دهد که حل آنها نیازمند تلاشهای آگاهانه عظیم و فداکاریهای بزرگ است. اما تنها کسانی می توانند در این راه گام بردارند که پا بر شانه های نسل قبلی گذارند و افق پیروزی را مشاهده کنند. نبردهای بزرگ و تمام عیار تنها بدست کسانی به پیروزی می انجامد که اعتقاد راسخ به پیروزی داشته باشند؛ بدانند چه می خواهند و برای چه می جنگند؛ به مشکلات و موانع طی راه علمی برخورد کنند و به پرچمی سرخی که در سایه اش می جنگند همواره وفادار باشند.

دستاوردهای یک نسل انقلابی را پاس داریم!

درسهای آنرا بکار گیریم!



حزب کمونیست ایران



25 سال پیش در چنین روزی قریب صد تن از بهترین فرزندان خلق پس از ماهها جنگ و گریز در جنگلهای شمال خود را به شهر آمل رسانده و جان بر کف نبرد جسورانه ای را آغاز کردند. آنان خیابان به خیابان ، کوی به کوی، خانه به خانه جنگیدند؛ مرگ را به سخره گرفتند و حماسه آفریدند. اما سرانجام در برابر سیل قوای دشمن که از گوشه و کنار کشور به آمل سرریز شده بودند تاب نیاورده و شکست سختی را تجربه کردند.

نه سرمای زمستان و نه آغاز عصر یخبندان ضد انقلاب خمینی، هیچیک مانعی در برابر آنان برای تدارک و انجام این نبرد قهرمانانه نشد.

آنان آتشی در قلب و شوری در سر داشتند که گرما بخش نبردشان بود: آتش و شور انقلاب!

آنان رویائی در سر داشتند که به زندگی و مبارزه شان تحرک و شادابی می بخشید: رویای کمونیسم!

آنان می خواستند چشم انداز نوینی در مقابل انقلاب و مردم ایران بگشایند: چشم انداز انقلاب مسلحانه توده ای تحت رهبری طبقه کارگر!

اتحادیه کمونیستهای ایران سازمانده این قیام پرافتخار بود. شرکت کنندگان در این قیام کمونیستهای انقلابی بودند که در صحنه های مختلف مبارزه طبقاتی رشد یافته و آبدیده شدند.

رهبران اصلی این قیام رفقائی چون حسین ریاحی و سیامک زعیم از نسل مبارزی بودند که تجربه مبارزات 42 – 1339 را پشت سر گذاشته و نقش فعالی در جنبش دانشجوئی دهه چهل شمسی در داخل و خارج از کشور و تولد جنبش نوین کمونیستی ایفا کردند. آنان تحت تاثیر افکار انقلابی مائوتسه دون، سازمان کمونیستی را بنا نهادند که نقش فعالی در تربیت و پرورش یک نسل از کمونیستهای ایران ایفا کرد. کمونیستهائی که در مبارزات جنبش دانشجوئی خارج از کشور - کنفدراسیون رشد یافته و بی محابا به استفبال انقلاب 1357 شتافته و در آن شرکت جستند و توانستند نظر بخشهائی از پیشروترین فعالین انقلابی و کمونیست جامعه را به خود جلب کنند. بسیاری از فرماندهان و شرکت کنندگان در مبارزه مسلحانه سربداران و قیام آمل از رهبران و فعالین جنبشهای توده ای دانشجوئی و دانش آموزی، کارگری و دهقانی و جنبش کردستان و خلق عرب بودند.

رفقا غلامعباس درخشان، پیروت محمدی، رسول محمدی، حسن امیری و شکرالله احمدی از سازماندهندگان اتحادیه های دهقانی در کردستان بوده و نقش فعالی در سازماندهی مبارزه مسلحانه انقلابی در کردستان طی سالهای 59 ـ 58 داشتند.

رفقائی چون فریدون خرم روز، بهناد گوگوشویلی و احمد سینا و مجبتی سلیمانی از سازماندهندگان برجسته مبارزات دانشجوئی و دانش آموزی بودند.

رفقا اکبر اصفهان، حجت محمدی، بهنام رودگرمی، البرزجاوری شهنی، منصور قماشی (از رهبران شوراهای کارگری گیلان) و علی چهار محالی (از بنیانگذاران و رهبران سندیکای پروژه ای آبادان) نقش فعالی در جنبش کارگری داشتند.

رفیق حشمت اسدی از رهبران سرشناس مبارزات توده ای در آمل بود. زنان انقلابی همچون سوسن امیری جز اولین زنان مسلح تشکیلات پیشمرگه زحمتکشان در کردستان بود.

اتحادیه کمونیستهای ایران در شرایطی قیام آمل را سازماندهی کرد که نبرد تعیین کننده ای میان انقلاب و ضد انقلاب جریان داشت. ارتجاع تازه به قدرت رسیده اسلامی می رفت تا شکست قطعی بر اردوی انقلاب وارد آورد. درست زمانی که انقلاب به فداکاری و از خودگذشتگی بی دریغ نیاز داشت، اتحادیه تمام توان خود را بکار گرفت تا مانع از پیروزی قطعی ارتجاع شود.

رفقائی که به پای سازماندهی این قیام رفتند می بایست قبل از هر چیز علیه گرایش دنباله روی کمونیستها و طبقه کارگر از طبقات دیگر شورش می کردند. با انفعال به دلیل نداشتن برنامه ای برای کسب قدرت سیاسی جهت انجام انقلاب دمکراتیک نوین و انقلاب سوسیالیستی مقابله می کردند. گرایشات غلطی که در مقطع انقلاب 1357 دامن گیر جنبش نوین کمونیستی منجمله اتحادیه کمونیستها شده و موجب آن شد که مسائل جدی مربوط به مبارزه طبقه کارگر برای کسب قدرت تقریبا رنگ ببازد. اتحادیه کمونیستهای ایران می بایست از دیدگاههای اصلاح طلبانه و دنباله روانه رایج در آنزمان که خود نیز بدان آغشته بود، گسست می کرد تا مسئولیت رهبری انقلاب را در دست گیرد. جهشهای بزرگ در تاریخ همواره با گسست های بزرگ همراه بوده و خواهد بود.

معنی عملی این گسست در دست گرفتن وظیفه مرکزی کمونیستها یعنی کسب قدرت سیاسی از طریق جنگ انقلابی بود. سربداران بر مبنای این حقیقت تاریخی که "قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون می آید" عمل کردند. حقیقتی که بارها و بارها در طول تاریخ و تجارب انقلابی مختلف ثابت شد. به همین دلیل سربداران بر سر لوحه قیام خود با خون سرخ نوشتند که :

"آزادی را جز در پرتو آتش قهر انقلابی، جز در پرتو جانفشانی بی محابا و جز در سایه یورش بردن دلیرانه به کاخ ظلم و بیداد نتوان بدست آورد. با دشمنان آزادی تنها با زبان گلوله می توان سخن گفت و بر این حکم نیز تجربه اسارت و آزادی خلقها مهر تائید نهاده است."

عملی کردن این وظیفه، در آن دوران آسان نبود. بویژه آنکه اتحادیه کمونیستها نیروی کوچکی محسوب می شد. اما اتحادیه در مقابل این واقعیت سر فرود نیاورد و تاکید کرد که "نیروی کوچک می تواند وظیفه ای بزرگ بر دوش گیرد." نمی توان بر مبنای کمیت خود ضرورتهای سیاسی زمانه را نادیده انگاشت. یک نیروی کوچک می تواند با پاسخگوئی فعال به وظایف پیشاروی انقلاب، تجارب ارزنده ای از شکست و پیروزی را برای نبردهای آتی طبقه کارگر انباشته کرده و به یک نیروی اجتماعی بدل شود؛ هر چه بهتر و صحیحتر چنین کند به عامل مهمتری در تکامل صحنه سیاسی تبدیل می شود.

مبارزه مسلحانه سربداران توانست در مدت زمانی کوتاه علیرغم محدود بودن قوایش، قلب بسیاری از توده های انقلابی را فتح کند و از پایه توده ای نسبتا گسترده ای برخودار شود. اما شکست قیام آمل مانع از آن شد که به این پایه توده ای بطور همه جانبه ای اتکا شود.

اگر چه شعله این مبارزه نتوانست برای مدت طولانی دوام آورد و پایدار بماند. اما در سطح وسیعی به کارگران و توده های ستمدیده امید و غرور بخشید و حس افتخار را در کمونیستهای انقلابی جهان برانگیخت. قیام سربداران نگذاشت که نسل آتی پرولتاریا از میراث انقلابی محروم بماند. این قیام نگذاشت که پرولتاریای بین المللی با جنبش کمونیستی منکوب و درهم شکسته ای در ایران روبرو شود. بدون این قیام دلاورانه احتمال ادامه کاری کمونیستهای باقی مانده در صفوف اتحادیه بسیار تضعیف می شد. کمونیستهائی که عملا قادر شدند تجارب و توانائی های طبقه کارگر را در سطح ملی و بین المللی که حاصل نبردهای بزرگ نسلهای پیشین بود را در خط و برنامه خود فشرده کنند و راه را ادامه دهند.

عوامل مختلفی در شکست این قیام دخیل بودند. سربداران با شرایط عینی نامساعدی روبرو بودند اما خطاهایشان نقش مهمی در این شکست داشت. رهبری سیاسی قیام بدون در نظر داشتن خصلت درازمدت جنگ انقلابی و اتخاذ استراتژی قیام شهری و گرایش به کسب پیروزی سریع، قبل از آنکه به توان کافی دست یابد درگیر نبرد تعیین کننده با دشمن شد و شکست خود را تسریع کرد.

مسلما اگر سربداران استراتژی جنگ درازمدت را پیشه می کردند، سرنوشت جامعه ما می توانست به گونه دیگری رقم خورد و این چنین جامعه دچارعقب گرد ارتجاعی نشود. در نتیجه نسل شما امروزه با چنین دشواریهای عظیم روبرو نشود و با موقعیت بهتری روبرو گردد. سازماندهندگان قیام آمل عمیقا اعتقاد داشتند که اگر ارتجاع تازه به قدرت رسیده را سرنگون نکنند بدون شک جامعه ما به قهقرا خواهد رفت. این انگیزه ای قدرتمند برای پیشبرد مبارزه جسورانه شان بود. نسل ما شکست خورد اما به سادگی در برابر دار و دسته ارتجاعی خمینی زانو نزد. بلکه مبارزات مان به خاک و خون کشیده شد.

حال که مبارزه طبقاتی در ایران وارد دور جدیدی گشته و نسل جدیدی از کمونیستها پا به میدان نبرد گذاشته اند. توجه به تجارب انقلابی قبلی بسیار ضروریست. مهم است که جوانان با تاریخ مبارزه طبقاتی ایران آشنا شوند تجارب انقلابی معاصر را به دقت و نقادانه دنبال کنند و درسهای مثبت و منفی آنها را به خاطر بسپرند. متاسفانه به دلیل شکافی که بین نسل انقلابی گذشته با نسل شما بوجود آمد بسیاری از واقعیتهای تاریخی به شما وارونه ارائه شد. رژیم جمهوری اسلامی از یکسو با کشتار وسیع پیشروترین عناصر نسل قبل و از سوی دیگر با تبلیغات مسموم و ارتجاعی نگذاشت که شما با تاریخ واقعی انقلاب 57 و مبارزات واقعی نسل قبلی آشنا شوید.

شما باید به تاریخ رجوع کنید و درسهائی که با رنج و خون حاصل شده را مطالعه کنید. حال که تجربه مبارزه مسلحانه سربداران و قیام آمل در کتاب "پرنده نوپرواز" مستند شده، آنرا بخوانید، به بحث و جدل بگذارید و درسهای آنرا فراگیرید.

اتحادیه کمونیستهای ایران بدون رجوع به تجارب تاریخی نمی توانست این نبرد جسورانه را سازمان دهد. شرکت کنندگان در قیام آمل متعلق به نسلی بودند که نمی خواستند تجربه تلخ کودتای 28 مرداد 1332 تکرار شود و با بی عملی و انفعال نسلی را دچار سردرگمی و گیجی کنند. آنان اهمیت ایدئولوژیک، سیاسی و تاریخی میراث انقلابی از خود به جای گذاشتن را دریافتند و بر پایه آن عمل کردند. آنان دریافتند که فرق است در پی یک مبارزه شکست خوردن یا بدون مبارزه شکست را قبول کردن، در سنگر نشستن و بدون شلیک گلوله ای تسلیم شدن یا در پی مقاومت شکست خوردن. آنان می خواستند از خود برای شما دستاورد باقی گذارند؛ نگاهشان به آینده و به نسل شما بود.

مطالعه تاریخ برای تکرار آن نیست. تاریخ نمی تواند و نباید تکرار شود. جامعه ما نیاز به پیشرفت انقلابی دارد نه تکرار شکستها. نیاز به نسلی دارد که شکست را شکست دهد. نسلی که با چشمانی باز برای پیروزی بجنگد. دستاوردها را ببیند، خطاها را نبخشد و درسها را بکار گیرد. از همینرو تجارب تاریخی در خور توجهند و رجوع بدانها ضروریست. اما تاریخ در مقابل هر نسل مسائل جدیدی قرار می دهد که حل آنها نیازمند تلاشهای آگاهانه عظیم و فداکاریهای بزرگ است. اما تنها کسانی می توانند در این راه گام بردارند که پا بر شانه های نسل قبلی گذارند و افق پیروزی را مشاهده کنند. نبردهای بزرگ و تمام عیار تنها بدست کسانی به پیروزی می انجامد که اعتقاد راسخ به پیروزی داشته باشند؛ بدانند چه می خواهند و برای چه می جنگند؛ به مشکلات و موانع طی راه علمی برخورد کنند و به پرچمی سرخی که در سایه اش می جنگند همواره وفادار باشند.

امروزه در شرایطی که مرتجعین جمهوری اسلامی و امپریالیستهای آمریکائی یک بار دیگر می خواهند سرنوشت مردم ما را ملعبه دستان جنایتکار و خونین خود کنند و مردم را وادار به انتخاب از میان این دو قطب ارتجاعی کنند، بیش از هر زمانی کمونیستهای انقلابی از نسل قدیم و جدید باید به وظایف و رسالت تاریخی خود عمل کنند. پرچم رزم مستقل طبقه کارگر را برافرازند و تمامی ستمدیدگان جامعه را به حول یک قطب سوم انقلابی گردآورند. نیروی کوچک می تواند و باید وظایف بزرگ بر دوش گیرد و از شرایط مساعدی که بواسطه ضعف و چند دستگی میان دشمنان مردم ایجاد گشته، سود جوید و نبردهای طبقاتی تعیین کننده ای را آغاز کند.

بیشک فداکاری و از خود گذشتگی ، شجاعت و بی باکی، استقامت و سرسختی سربداران الهام بخش نبردهای بزرگ آتی ما خواهد بود.

پنج بهمن 1385

حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست)

25 January 2007

وبلاگ حسن آقا : چرچیل المسلمین و المسلمات !

چرچیل به عنوان با سیاست ترین مرد سیاست شناخته می‌شود. مکر و ابتکارهای سیاسی او باعث شده که به این جایگاه دست یابد. رفتار سیاسی هاشمی رفسنجانی را اگر در مدت بیش از 27 سال حکومت آخوندی زیر نظر گرفته باشید و آنرا بررسی کنید می‌بینید که اگر او از چرچیل مکارتر نباشد یقینا دست کمی از او ندارد. تنها فرق او با چرچیل در این است که چرچیل برای منافع مملکت‌اش تلاش می‌کرد درصورتی که هاشمی تنها برای خود و خانواده دزدش تلاش می‌کند و بالاتر از این منافع، منافع دیگری را نمی‌تواند بپذیرد...
اگر خواستار سرنگونی رژیم هستیم باید اولین هدف ما این باشد که از یک دست شدن قدرت در ایران جلوگیری کنیم. برای اینکار باید بیشترین حمله را متوجه هاشمی و شرکایش کرد تا از یک دست شدن رژیم جلوگیر شود

چرچیل المسلمینو المسلمات


وبلاگ خسن آقا


چرچیل به عنوان با سیاست ترین مرد سیاست شناخته می‌شود. مکر و ابتکارهای سیاسی او باعث شده که به این جایگاه دست یابد.
رفتار سیاسی هاشمی رفسنجانی را اگر در مدت بیش از 27 سال حکومت آخوندی زیر نظر گرفته باشید و آنرا بررسی کنید می‌بینید که اگر او از چرچیل مکارتر نباشد یقینا دست کمی از او ندارد. تنها فرق او با چرچیل در این است که چرچیل برای منافع مملکت‌اش تلاش می‌کرد درصورتی که هاشمی تنها برای خود و خانواده دزدش تلاش می‌کند و بالاتر از این منافع، منافع دیگری را نمی‌تواند بپذیرد.
در مطالبی که در دوران سه انتخابات گذشته نوشته‌ام همیشه از او یاد کرده‌ام و همیشه هشدار داده‌ام که باید مواظب رفتار او بود و تا حد امکان باید با او به عنوان اولین دشمن ایران و ایرانی مبارزه کرد.
در سال‌های بعد از پایان دوران ریاست جمهوری او، ظواهر همیشه چنین نشان داده‌اند که او قدرت‌اش را از دست داده است و حتی این امر بر عده‌ای از اسهال طلب‌ها هم مشتبه شده بود که خواهند توانست از او جدا شوند و مستقل از قدرت او عمل کنند.
امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که این فرزند ناخلف سیاست ایران که نامش اصلاح طلب است از شکم هاشمی سر بر آورده و در طول مدت هشت سال کم و بیش پیگیر سیاست‌های او بوده و هر از چند صباحی هم که بعضی از اسهال طلب‌ها خیال برشان داشته بود و سعی می‌کردند موقعیت او را متزلزل کنند با دیوار قدرت او در مجمع تشخیص مصلحت روبرو می‌شدند.
به نظر من قدرت هاشمی در تمام این سال‌ها همیشه بیشتر از دیگران بوده، حتی بیشتر از خامنه‌ای، تنها فرق او با دیگران در این است که او قادر است مثل یک بازیگر خوب فوتبال، حتی بدون توپ هم بازی را اداره کند و به نفع خود گل بزند به همین دلیل هم بوده که در نه سال گذشته همیشه او در سایه قرار داشته و سعی کرده در سایه بماند، درست مثل پدرخوانده‌های مافیا که در سایه همه چیز را در کنترل دارند. با شکست نوچه‌هایش (اسهال طلب‌ها) در اتحاد قبل از انتخابات قبلی و ترس او از روی کار آمدن احمدی نژاد، هاشمی مجبور شد خود از سایه خارج شود و سکان قدرت را بدست گیرد، گرچه در انتخابات شکست خورد ولی همان گونه که می‌بینید بعد از انتخابات در حقیقت برنده اصلی او ست و می‌رود که احمدی نژاد را هم از صندلی ریاست جمهوری قبل از پایان دوره‌اش پایین بیندازد و یقینا خود یا یکی از نوچه‌هایش را بجای او بنشاند.

این خبر را بخواند!
سایت آفتاب سایتی است که با بودجه هاشمی اداره می‌شود، این دیگر بر کسی پوشیده نیست،
ولی مکر آقایان را در پایین همین خبر بخوانید!
هاشمی در راه سرنگون کردن دولت احمدی نژاد است و همزمان با زد و بندهای پشت پرده با انگلیس و آمریکا می‌خواهد زمینه ساز یک دست کردن قدرت در ایران و کنترل آن شود و با این کار از سرنگونی رژیم جلوگیری کند.
اگر خواستار سرنگونی رژیم هستیم باید اولین هدف ما این باشد که از یک دست شدن قدرت در ایران جلوگیری کنیم. برای اینکار هم باید بیشترین حمله را متوجه هاشمی و شرکایش کرد تا از یک دست شدن رژیم جلوگیر شود.

24 January 2007

منصور امان: کُلاه بوقی بُحران هسته ای بر سر "هاله نور"

حمایت فعال باند اخراج شُده ی "اصلاح طلبان" از دمونتاژ تدریجی آقای احمدی نژاد توسط پُشتیبانان پیشین وی، بیانگر توافُق فراجناحی برای گُذاشتن کُلاه بوقی بُحران بر سر "هاله نور" می باشد. در همین رابطه حُجت الاسلام کروبی ضمن "ابراز نگرانی" از "بُحران آفرینیهایی که در طول تاریخ انقلاب بی سابقه بوده"، از برپایی نشست با حُجت الاسلامها رفسنجانی و خاتمی و نیز مُلاقات با ولی فقیه خبر داده است.

آویختن خر مُهره های بُحران به گردن گُماشته ولی فقیه، کم خرج ترین راه برای توضیح هزینه هنگُفتی است که "نظام" و در راس آن آقای خامنه ای، به حساب مردُم و کشور صرف ماجراجویی هسته ای خود کرده است. مُشکل، تنها یافتن کسی است که این استدلال را بتوان به گونه قابل قبولی به وی فروخت

کُلاه بوقی بُحران هسته ای بر سر "هاله نور"

منصور امان


به موازات رانده شُدن هرچه بیشتر جمهوری اسلامی در بُن بست بین المللی، غُده داخلی بُحران هسته ای نیز به صورت گُشاده تری سر باز می کُند. حمله ی شدید یک نماینده مجلس مُلاها به احمدی نژاد به دلیل آن چه که وی "غوغاسالاری و ماجراجویی رییس دولت" نامید، انعکاس بی پرده بُحرانی است که اینک زیر خیمه "نظام"، سرسختانه به انتظار راه برون رفت نشسته است.

نماینده مزبور، آقای اعلمی که در جلسه احضار وزیر امورخارجه به مجلس سُخن می گُفت، با مُعرفی آقای احمدی نژاد به عنوان عامل تشدید بُحران اتُمی، هُشدار داد: "شیوه ی رییس دولت تامین کُننده منافع ملی ما نیست."

گُفته های عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس، در کنار شواهد گوناگون دیگری قرار می گیرد که جُملگی از تصمیم برای دراز کردن شهردار پیشین و پرداخت هزینه ی ماله کاری سیاست جنون آمیز "نظام" از کیسه ی وی حکایت می کُند.

در همان روزی (دوشنبه) که آقای اعلمی به ظاهر از خط قرمز انتقاد علنی از مدیریت مساله هسته ای عبور کرد، دوستان وی در مجلس طرح تجمیع انتخابات مجلس و ریاست جمهوری را تصویب کردند؛ طرحی که کاهش دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد را در بر دارد اما پیام اصلی آن ترسیم خط فاصله بین مجلس و او و نمایش بی اعتمادی به وی می باشد.

از سوی دیگر، به موازات دو پاره شُدن نمایندگان باند نظامی – امنیتی در مجلس به مُخالفان و موافقان دولت، تلاش بخش نخُست برای احضار آقای احمدی نژاد و کشیدن او به زیر تیغ انتقادات در مجلس، ادامه دارد.

حمایت فعال باند اخراج شُده ی "اصلاح طلبان" از دمونتاژ تدریجی آقای احمدی نژاد توسط پُشتیبانان پیشین وی، بیانگر توافُق فراجناحی برای گُذاشتن کُلاه بوقی بُحران بر سر "هاله نور" می باشد. در همین رابطه حُجت الاسلام کروبی ضمن "ابراز نگرانی" از "بُحران آفرینیهایی که در طول تاریخ انقلاب بی سابقه بوده"، از برپایی نشست با حُجت الاسلامها رفسنجانی و خاتمی و نیز مُلاقات با ولی فقیه خبر داده است.

آویختن خر مُهره های بُحران به گردن گُماشته ولی فقیه، کم خرج ترین راه برای توضیح هزینه هنگُفتی است که "نظام" و در راس آن آقای خامنه ای، به حساب مردُم و کشور صرف ماجراجویی هسته ای خود کرده است. مُشکل، تنها یافتن کسی است که این استدلال را بتوان به گونه قابل قبولی به وی فروخت!

.................

ایران نبرد
http://www.iran-nabard.com/

23 January 2007

وبلاگ خسن آقا: همه چیزتون رو این رژیم بر باد داد

سر جدتون قسم این یکی رو هم بزارید ازتون دریغ کنه


وبلاگ خسن آقا



اصلا ملت ایران ملت بی خودی است! خون ملت رو 27 ساله که آخوند و دار و دسته این اراذل توی شیشه کرده، صدای هیچ بنی بشری توی اون مملکت در نیومد، حالا فقط بخاطر قیمت گوجه فرنگی ببین چه قشقرقی بپا کرده! انگاری توی دنیا فقط یک محصول بیشتر وجود نداره و اون هم گوجه فرنگی هست.

توی این مملکت یخ زده تابستون‌ها من چند تا بوته گوجه فرنگی می‌کارم که محصول همه تابستون منو می‌ده. حال
ا با محاسبه اینکه توی اون مملکت هم وضع آب و هوا بهتر از اینجاست و هم ملتش بیکار تر از ملت نروژ هستند باید از خودمون بپرسیم این همه سرو صدا برای چند کیلو گوجه فرنگی از چه جهت است!؟ انگاری ملت ایران همه چیزش سر جاش هست و فقط مونده همین یک کیلو گوجه فرنگی. ناموس ملت رو این حرامزاده‌ها بر باد دادند، همین روزها ست که باعث بشن بمب‌های خوشه‌ای، اتمی، فسفری و خلاصه هرچی بمب و موشک هست آمریکا برای قرطی بازی‌های اتمی رژیم بریزه رو سر ملت و ملت باز مثل همیشه کس خل شده و چسبیده به یک کیلو گوجه فرنگی بی ارزش.

آقا نفت رو دارند می‌برند، آثار باستانی رو دارند می‌دزدند، دخترا تون رو می‌برند امارات و می‌دن اجاره عرب‌ها، جون‌هاتون رو یا معتاد می‌کنن یا می‌فرستن زندون یا اعدام می‌کنن یا در بهترین حالت توی جنگ‌های مختلف به کشتن می‌دن، حالا ملت فقط چسبیده به یک کیلو گوجه فرنگی ناقابل که معمولا اکثرا اگه یک سالاد هم با اون درست کنی بزاری جلوش حاضر نیست یک قاشوقش رو هم بخوره، ولی حالا گویا کرمش گرفته بند کنه به همین یک کیلو گوجه فرنگی.

همه چیزتون رو این رژیم بر باد داد سر جدتون قسم این یکی رو هم بزارید ازتون دریغ کنه.

فعلا اینو ببینید زیاد تو فکر گوجه فرنگی نباشید

21 January 2007

بصير نصيبي: وضعیت قرمز برای کی؟

داشتم سایت های فارسی را جستجو می کردم تا دست مایه ای برای «یادداشت روز» اين هفته بیابم.
وضعیت قرمز عنوان مطلبی از سید نبوی طناز نظرم را جلب کرد.


وضعیت قرمز برای کی؟

بصير نصيبي


سید اعلام می کند که دیگر حال وحوصله طنازی ندارد چرا که وضعیت قرمزاست( منظورش تهدید های امریکا واسرائیل وقطعنامه سازمان ملل است) این آقا هر جا موقعیتش ایجاب کند ،جدی نویس میشود. البته جدی نویسی سید خیلی خنده آور تر از طنز نویسیش از کار در می آید

در آغازنوشته نبوی میخوانیم: ممکن است آخرين روزهای ايرانی باشد که همه چيزش سرجای خودش است. ممکن است ديگر شاهد حاکميت ايرانی که ايرانيان در آن می توانند احساس کنند در سرزمين خودشان هستند، نباشيم.

سید طناز سخنگوی اعلام نشده دارو دسته خاتمی/ کروبی/ رفسنجانی عجب حرفی میزند؟ مردم ر نج دیده ایران سالهاست در اسارت به سر میبرند- عوامل این رژیم هم ابایی ندارند که اعلام کنند ج. اسلامی سیستمی مافیایی . امنیتی است. حالاآقای نبوی به این وضعیت بلبشو میفرماید حاکمیت ایرانی که مردم احساس می کنند در سرزمین خودشان هستند؟

در جایی دیگرنبوی همان تقسیم بندی قلابی را برای بررسی موقعیت باندهای حکومتی بکار می گیرد (راست وچپ و میانه ،اصلاح طلب ،تمامیت خواه،بنیادگرا، آباد گر و... غیره ) از بس این نوع تقسیم بندی ها از جانب لابی های رژِیم وشبه اصلاح طلب ها، دلال ها وکارچاق کن ها تکرار شده دیگر شنیدن وخواندنش انسان رادوچار حال تهوع می کند . ایادوران16 ساله شارلاتانیسم خاتمی/رفسنجانی کافی نبودتا مردم ما دریافته باشند که جمهوری اسلامی یک سیستم ارتجاعی و مافیایی است؟ اگر مردم این را درک نکرده باشند، دیگر کلاهشان پس معرکه است.

جایی دیگر نبوی می گوید: ديگر حتی ايرانيانی که بيرون ايران زندگی می کنند و حتی تابعيت ايران را هم ندارند، امنيت نخواهند داشت.

مگر تا کنون ایرانیان تبعیدی امنیت داشتند؟ پس بیش از 100 مخالف رژیم که با شقاوت ترور شدند . خودشان ,خودشان را ترور کردند ؟ ( شاپور بختیار با چاقوی آشپزخانه، فریدون فرخ زاد وبدن قطعه قطعه شده ا ش .فرزند رضا فاضلی در انفجار ی در لندن، کاظم رجوی در وین، رضا مظلومان و سیروس الهی در پاریس و قاسملو در وین ودیگر رهبران کرد در کافه میکونوس و...).

اما چکیده نظرهای نبوی در آن بخش گفته هایش پنهان است که می نویسد: نيروهای سياسی درون حکومتی، منتقدان و مخالفان کشور و روشنفکران، اپوزيسيون و مردم ايران، هر کدام به نحوی و به ميزانی در اين فاجعه بزرگ مقصرند .

نزول رژیم جمهوری اسلامی خود فاجعه ای بزرگ بود ودوام آن با ترور و قتل و اعدام ،بستن زبان ها، شکستن قلم ها، وهمدستی با کشورهای اروپایی امکان پذیر شد. مردم ما در هر فرصتی برای پر چیدن این بساط حرکت کرده اند ،اما یک حکومت فاشیستی با عوامل سرکوبش همچنان بر سرنوشت آنها مسلط است .ایا این رژیم آقای نبوی نبود که با کشتار وحشیانه در طول عمرش ودر سالهای 60 و67 با سرکوب جنبش های دانشجویی وحرکتهای مردم کردستان وبلوچستان، آذربایجان،خوزستان و... گسترش دادن دامنه اعتیاد،ایران را از وجود بسیاری از نیرو های آگاه ومقاوم محروم کرد؟

اما آیا وحشت نبوی از جنگ به خاطر خون هایی است که ریخته میشود ومصائبی است که به بار می آورد؟ اینها که خود جز بافت سیستم هستند و متهم به شرکت مستقیم در سرکوب وخونریزی- پس نگرانیشان با نگرانی من وشما از یک جنس نیست. اینها میترسند که رژیم متزلزل وپوشالی جمهوری اسلامی که از حمایت اکثریت مردم بهره ای ندارد ( آن نان خور هایی که نماز جمعه ودیدار های احمدی نژاد را آرایش می دهند.نیروی قابل اتکایی نیستند هر کس یک لقمه نان جلویشان بیندازد در تائیدش نعره می کشند) فرو بپاشد. اینان میترسند که حتا اگر از محاکمه هم بگریزند اما منافع شان لطمه ببیند. می ترسند رادیو فردا و رادیو بی، بی ،سی ورادیو زمانه وتلوبزیون voc ...سهمیشان را قطع کنند واهداءجوایز نقدی به این دوم خردادی های مفتخور و شریک جنایت های رژیم متوقف وبسیاری امتیاز های دیگر نیز از آنان دریغ شود و تا اینهابخواهند دوباره خودشان را با حکومت جانشین تطبیق دهندکلی زمان تلف شود.

در همین نوشته هم نبوی به نوعی برای امریکای قبلا جهانخوار !خوش رقصی می کند تا برای بقای خودش در شرایط دیگری که امریکا بخواهد فراهم بیاورد جا باز کند.

اما چرا نبوی مردم را شریک گندابی زیر عنوان جمهوری اسلامی مینمایاند و میخواهد مردم را هم در ایجاد موقعیت کنونی جمهوری اسلامی مقصر بشناسد ؟ چون مردم نسبت به رژیم بی اعتنا شده اند وبه توصیه های ایشان وبهنود، امیر احمدی، فرخ نگهدار و فرامین خامنه ای ،خاتمی ، رفسنجانی و فتواهای آخوندهای حکومتی برای رفتن پای صندوق های رای وقعی نمی گذارند. نبوی اینهمه صغرا وکبرا می چیند- آسمان وریسمان را به هم میبافد تا برسد به اینجا که نجات مملکت( منظور نجات آخوندهاست) یک را ه دارد آنهم به میدان آمدن رفسنجانی وخاتمی است تاگره این مشکل با زد وبند این دو روباه مکار گشوده شود. اما مردم ما می دانند که قصد امریکا و اروپاهم فقط حفظ وگسترش مناففعشا ن در ایران ودیگر کشور های خاور میانه است. در قطعنامه سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی هم هیچگاه رعایت حقوق بشر، تضمین آزادی های فردی واجتماعی ومواردی این چنین در خواست نشده است. اگر جمهوری اسلامی به خواست آژانس وکشورهای 5+1 برای توقف غنی سازی تن در دهد همه چیز به خوبی وخوشی به انجام می رسد. اما مردم می دانند تا جمهوری اسلامی در کلیتش آنهم بدست مردم ایران ساقط نشود مردم ما به رهایی واستقلال واقعی نخواهند رسید. این اتفاقی است که نه نبوی میخواهد نه بهنود نه شیرین عبادی ونه گنجی ونه سازگار ا و نه امریکا ونه اتحادیه اروپا ... اما این تنها راه است که با طیآن شاید بشود سرشکسگی تحمل خونخوار ترین رژیم دنیای امروز را جبران کرد.ا



20 ژانویه2007 زاربروکن/ آلمان

cinema-ye-azad@t-online.de

20 January 2007

فریب باند رفسنجانی را نخورید!

مجموعه عملکرد خاتمی، رفسنجانی، احمدی نژاد ، قالیباف، کروبی... تنها تلاش برای حفظ سمت و موقعیت خود و باند مافیائی شان بوده وهست. جناح رفسنجانی و شرکا ء دست پیش گرفته اند و بزودی سراحمدی نژاد را زیر آب میکنند. امثال سید ابراهیم نبوی به این امام زاده ها دخیل بسته اند!



سرنوشت ایران در آینده نزدیک
فریب باند رفسنجانی را نخورید

vazad6321@yahoo.com

ویکتوریا آزاد



اگر میخواهیم پروژه ی دارودسته رفسنجانی ها را شکست دهیم، استراتژی خود را مشخص کنیم و در مدار دشمن گام بر نداریم. تشکیل شورای ائتلاف دموکراتها اعم از سوسیال دموکرات، لیبرال دموکرات، جمهوری خواه و یا مشروطه خواه وچپهای دموکرات بهمراه نمایندگان اقوام ایرانی حول میثاق آشتی ملی و سیستم فدراتیو در چهارچوب تمامیت ارضی ایران، یکپارچگی ملت ایران و حاکمیت فدرال مرکزی بیش از هرزمان ضرورت پیدا کرده. بدیهی است که برای گذار دموکراتیک از این نظام و تشکیل دولت موقت نیاز به حضور خلاق و فعال و دلسوز یک آلترناتیو بدیل داریم که بدون آن، بقای جمهوری اسلامی محتمل تر است.


شرائط سیاسی؛ اقتصادی و اجتماعی در ایران روزبروز حادتر میشود. درفقدان یک اپوزیسیون متحد و هماهنگ، نظام اسلامی توانائی بازسازی پیکر متعفن خود را داراست. جناب آقای خامنه ای بزودی بدارفانی میپیوندد و از محکمه ملت جان سالم بدرمیبرند ولی درآن دنیا که گویا ایشان به آن باور دارد از عذاب سختی برخوردار خواهند شد، پس از موت ایشان شورای رهبری جایگزین ولایت فقیه میگردد واحتمال انتخاب ولی فقیه در کوتاه مدت تقریبا غیرممکن بنظر میرسد کمااینکه ولی فقیهی نیز انتخا ب نکنند و به این ترتیب بهانه را از دست مخالفین حضور ولی فقیه در ساختار نظام نیز بگیرند و در عین حال «پز» نوآوری هم بر اساس مصلحت نظام بگیرند و طرفداران تئوری هر چه فریاد دارید بر سر رهبر بکشید را هم آچمز میکنند. با چنین ابتکاری وحدت نظام هم بهتر حفظ میشود دیگربر سر ولی فقیه کی باشه هم دعوا راه نمی افتد، غوغا سالارها هم با کمی افزایش جیره و مواجب آرام میگیرند.

انتخابات اخیر نشان داد در خلا یک آلترناتیو بدیل جدی واپوزیسیون پراکنده، جمهوری اسلامی هنوز توانائی مدیریت بحران را داراست. اما پیکر نظام چنان فرسوده است که اینرا نیزمیشد به خوبی در انتخابات اخیر دید.


جناح رفسنجانی و شرکا ء دست پیش گرفته اند و بزودی سراحمدی نژاد را زیر آب میکنند. برخی "روشنفکران (!) ما نیز همچون آقای سید ابراهیم نبوی به این امام زاده ها دخیل بسته اند، جهت اطلاع چنانچه مقاله ایشان را نخوانده اید به سطور زیرتوجه بفرمائید:

» اما ایران نباید نابود شود. این را می توانیم بخواهیم، اما در جهان هیچ چیزی را نمی توان بی بها به دست آورد. هاشمی رفسنجانی و خاتمی همین امروز هم می توانند اگر قدرتی دارند، آن را بکار ببرند تا با ایجاد فضای سازش در میان قدرتمندان روحانی کشور جلوی دولت را بگیرند، اگر امروز از این قدرت استفاده نکنند بعید می دانم در هیچ زمان دیگری این قدرت قابل استفاده باشد. تاریخ مصرف قدرت این آقایان فقط تا چند روز دیگر است. مجلس هشتم فقط یکی دو هفته وقت دارد که جلوی جنگ را بگیرد و از حقوق ملت ایران حمایت کند. مجلس حتی اگر نتواند رئیس جمهور را برکنار کند، حداقل می تواند فرصت بیشتری را برای مردم فراهم کند تا آخرین تلاش شان را بکنند. آنچه می گویم انتظارات یا امیدهایی است که می دانم بسرعت در حال نابودی است" (وضعیت قرمز، سیدابراهیم نبوی شنبه 23 ـ 1385)
http://news.gooya.eu/politics/archives/2007/01/056482.php


همانطور که میبینید وقتی قحطی الرجال میشود برخی به هر طناب پوسیده ای خود را آویزان میکنند در حالیکه با آن طناب نه تنها یارانشان را نجات نمیدهند بلکه خود را نیزبه کشتی در حال غرق شدن میسپارند. جای بسی تاسف است که اگر جنگ و خونریری در کار باشد اتفاقا دو تن از مسبببن آن همین آقایان رفسنجانی و خاتمی هستند. پروژه ی غنی سازی اورانیوم و ساختن بمب اتمی که از زمان احمدی نژاد شروع نشده است. این پروژه در زمان رفسنجانی طراحی و برنامه ریزی شد و در دوره آقای خاتمی مشغول به غنی سازی بود وهم اکنون در شرف تکوین است. در اینکه دولت احمدی نژاد اوج بی لیاقتی و بی مسئولیتی را به نمایش گذاشته شکی نیست ولی عدم مشروعیت نظام جمهوری اسلامی براساس عملکرد تمامی این جناحها شکل گرفته است. آقای خاتمی که دست قاجار را هم از بی عرضگی از پشت بست. رفسنجانی که سرکرده قاتلین و جانیان است. ما که فراموش نکرده ایم نقش کلیدی رفسنجانی را در قتلهای رنجیره ای و میکونوس. همین رفسنجانی در سال 1994 باعث ترور 85 نفر در مرکز یهودیان در بوینس آیرس در آرژانتین شد وهم اکنون آرژانتین حکم جلب بین المللی هاشمی رفسنجانی را درخواست کرده است.

حال چرا برخی هنوزدست بدامان چنین عناصررسوایی میشوند؟ آیا لیاقت مردم ایران را بیش از این نمیبینند؟ آیا به حکومت جلادان و قاتلان آنقدر خو گرفته اند که غیر از آن مدلهای ناکارآمد وطن برباد ده؛ مدل دیگری را متصور نیستند؟

دکتر محمود سریع القلم ـ بازتاب 13 مهر 1385 در مقاله خود تحت عنوان عشق و سیاست می نویسد: تحقق هیچ کار مهمی بدون وجود انسانهای بزرگ امکان‌پذیر نیست. انسانهای بزرگ، اراده می‌کنند و انسانهای متوسط در آرزوهای خود غوطه‌ورند. مهم‌ترین کاری که سیاستمداران بزرگ تاریخ برای کشور خود به مرحله عمل رسانده‌اند، افزایش قدرت است. ارتقاء موقعیت و سطح قدرت و توانمندیهای یک کشور، دشوارترین چالش سیاستمداری است که از برجستگی علم سیاست و هنر سیاسی مایه می‌گیرد و مقیاس و پیچیدگی آن غیرقابل مقایسه با مهندسی، پزشکی و یا حتی اختراعات است. دنگ شائوپینگ در یکی از ماندنی‌ترین جمله‌های خود اظهار داشت: «چین برای قدرتمند شدن نیازمند پنجاه سال صلح با نظام بین‌الملل است.» این سخن شالوده اجماعی است که تمامی اقشار اجتماعی، تخصصی و امنیتی چین را گرد یک محور برای چندین دهه جمع کرده است. بدترین و بی‌فایده‌ترین افراد در عرصه سیاست، آنانی هستند که مجموعه عملکرد آنها برای حفظ سمت و موقعیت خود است. صدام‌ها، برژنف‌ها و کاستروهای تاریخ صرفاً برای خود، قدرت را خواستند و در واقع، فکر و عمل را در حد غریزه به‌کار گرفتند. کاسترو اخیراً در مرز هشتاد سالگی و با انبوهی از بیماریها، قدرت را به طور «موقت» به برادرش منتقل نمود. کاسترو که خود سالها علیه دیکتاتوری باتیستا جنگیده بود، نظام دیکتاتوری به ظاهر متفاوتی را بنیان گذاشت و اکنون بیش از 45 سال است که بر آن دیکتاتوری حکم می‌راند. کوبا در 45 سال گذشته، در اختیار یک فرد عمل کرده است و بدون تردید نویسندگان علم سیاست در آینده، دستاوردی برای کاسترو قایل نخواهند شد. (دکتر محمود سریع القلم ـ بازتاب 13 مهر 1385)


به تعبیر من خاتمی، رفسنجانی، احمدی نژاد جک تاریخ، قالیباف، کروبی و... بدترین و بی‌فایده‌ترین افراد در عرصه سیاست ایرانند، مجموعه عملکرد آنها تنها تلاش برای حفظ سمت و موقعیت خود و باند مافیائی شان بوده هست. منافع و هویت ملی ایرانیان هرگز دغدغه اینان نبوده اگر بود چنین عمل نمیکردند. در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی ما شاهد بودیم که ایرانیان همواره تحقیر شدند و این دقیقا بدلیل آن بود که آقایان به مردم و کشور توجهی نداشتند، تنها جیب مبارک معنی داشت و بس. در دوران ریاست آقایان ما شاهد درایت، توانمندی و عقلانیت سیاسی از طرف آنان نبودیم. در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی، آسیب های جدی به بدنه فرهنگی جامعه وارد شد و بیشتر آنچه که ما امروز به نام گروه های فشار و غیره می شناسیم، میراث منحوس دوران ایشان است که هنوز مردم ما طعم آن را در کام دارند. دولت کنونی میوه به بارآمده ی نا کارآمدی آقایان رفسنجانی و خاتمی است. همین آقای خاتمی بود که در برابر «حکم حکومتی» به رفوگری در گلیم حاکمیت و اراده آقای خامنه ای پرداخت. خاتمی در دوران ریاست جمهوری خود اعتبار برای نظامی میخرید که سراسر فاسد و ناقص حقوق بشر بود. خاتمی روی نظامی را سرخ میکرد و هنوز هم میکند؛ نمونه اش در سفر اخیر خود به امریکا و انگلستان است که هرگز به ملت ایران و خوشبختی آنان نیاندیشید. فقر و ذلت را به سرنوشت آنان حاکم ساختند و شرف و ناموس ایرانیان را به زر و زور فروختند. در هیچ زمانی ایرانیان تا بدین حد در سطح جهانی تحقیر نشده بودند، این را بلند میگویم تا کمی بغیرت ملی مان بربخورد. در حالیکه قوه قضائیه نشریات را تعطیل میکرد و روزنامه نگاران را به زندان گسیل میکرد، دانشجویان و زنان را سرکوب و زندان و شکنجه میکردند، ترور سیاسی و هزاران فاجعه دیگر ببار می آوردند اما آقای خاتمی به خارج میرفت و از گفتگوی تمدنها برای انسانهای متمدنی که قرنها قانون به آنان حکم فرما بوده سخن میگفت و آنان نیز با نهایت تواضع گوش میدانند که شاید تکرار این حرفها خود موجب تحول بسمت دموکراتیزاسیون شود.

سالهاست داستان بدبختی ایرانیان فیلم شده و به هر کوی و برزن لینک میشود. این ظلم بزرگی است که حاکمان ظالم وقت در حق این ملت روا میدارند. ایرانیان مستحق بهترینها هستند.
واما از ذکر مصیبت دور شوم وبه بخش پایانی سخنم نزدیک شوم.

امروز تنها پاشنه آشیل نظام وضعیت بد اقتصادی و عدم مشروعیت ملی و بین المللی اوست. بنا بر این برای تعویض نظا م امروز باید اقدام کرد که فردا دیر است. بدین منظور ما فرصت محدودی داریم و در این فرصت کوتاه آنان که وارد میدان عمل میشوند و با اقتدار سیاسی جلوی این نظام می ایستند، نزد مردم ایران مشروعیت کسب خواهند کرد.

مردم ایران بیش از هر زمان پرا گماتیست شده اند و یاید روی منافع آنان انگشت گذاشت. آنها احتیاج به ناصح ندارند، خود بخوبی میدانند که وضع از چه قرار است و مشکل کجاست، آنان از حرافی بیزارنند و تنها به کسانی باور میکنند که حسن نیت داشته باشند و مرد و زن عمل باشند.

اگر میخواهیم پروژه ی دارودسته رفسنجانی ها را شکست دهیم، استراتژی خود را مشخص کنیم و در مدار دشمن گام بر نداریم. تشکیل شورای ائتلاف دموکراتها اعم از سوسیال دموکرات، لیبرال دموکرات، جمهوری خواه و یا مشروطه خواه وچپهای دموکرات بهمراه نمایندگان اقوام ایرانی حول میثاق آشتی ملی و سیستم فدراتیو در چهارچوب تمامیت ارضی ایران، یکپارچگی ملت ایران و حاکمیت فدرال مرکزی بیش از هرزمان ضرورت پیدا کرده. بدیهی است که برای گذار دموکراتیک از این نظام و تشکیل دولت موقت نیاز به حضور خلاق و فعال و دلسوز یک آلترناتیو بدیل داریم که بدون آن، بقای جمهوری اسلامی محتمل تر است.
درپایان،
نگذاریم که با ترفند خطر حمله نظامی ما را به سمت حمایت از آنانی که امتحان خود را پس داده اند و دستشان در همان کاسه ای است که ملت ایران از آن بی نصیب است سوق دهند.
راه مقابله با حمله نظامی از چهارراه اتحاد دموکراتها و تشکیل آلترناتیو بدیل مدرن سکولار(عرفی) و دموکراتیک میگذرد، نه رفسنجانیها!

15 January 2007

کیانوش سنجری: وادار شدم به سکوت

تنها بیست دقیقه کافی بود تا به من تفهیم شود که از این پس، یعنی ازهمین امروز، از همین حالا دیگر حق ندارم نوشته ای بر ضد حکومت توی وبلاگ ام بنویسم، و حق ندارم در مواردی که به سیاست مربوط می شود با رادیو تلویزیون ها مصاحبه کنم؛ من دیگر هیچ حقی ندارم. لحن کلام تاکیدی بود و بسیار قاطع!

... هیچ شکی ندارم که حقوق بشر، آزادی و عدالت مفاهیمی هستند درخور احترام و شایسته ی جستجو. درست مانند دروغ نگفتن، همسر را کتک نزدن، دزدی نکردن، شرافتمند بودن. اما لحن کلام تاکیدی بود و بسیار قاطع

وادار شدم به سکوت!
http://ks61.blogspot.com/2007/01/blog-post_15.html

کیانوش سنجری


گفته شد باید سکوت کنم. مانند آقا و خانم فلانی که از زندان در آمده اند و زیپ دهانشان را کشیده اند. گفته شد راه دیگرش این خواهد بود که دوباره برم گردانند به زندان، همان جایی که تا همین چند هفته ی پیش درونش زندانی بودم. لحن کلام تاکیدی بود و بسیار قاطع!

گفته شد کاسه ی صبرشان لبریز شده. تفهیم شد که این قدرت است که به من امر می کند، این زور است، این اجبار است. لحن کلام تاکیدی بود و بسیار قاطع!

"اما نوشتن توی وبلاگ، یعنی وبلاگ نویسی همراه با کوشش های انسانی مربوط به حقوق شهروندی و حقوق بشر، تنها روزنه ی باقی مانده برای نفس کشیدن ِ من است. من بدون این روزنه خفه می شوم. این حق من است که بنویسم، که حرف بزنم، که انتقاد کنم. من حقیقت را نوشته ام، من حقیقت را گفته ام!"
تفهیم شد که همه ی حرف ها را نباید زد، همه ی حقیقت را نباید دید، همه ی حقیقت را نباید نوشت. لحن کلام تاکیدی بود و بسیار قاطع!

تفهیم شد که اگر غیر از این رفتار کنم: "عشق تاوان دارد، این طور نیست؟". من منظورش را به روشنی دریافتم.

مجرای تنفسی ام تپه کرده از بغض، راه نفس کشیدنم مسدود شده، چشم هایم نمناک شده. این بغض نشت کرده به درون رگ های بدنم و در ساحل قلبم پهلو گرفته. همه ی وجودم پر شده از بغض. غم. یک غم پر وزن و عمیق. دهشتبار. سخت. رسوب غم. سرب غم. از بعد ازظهر دیروز تا اکنون سایه بی نهایت سنگین غم بر روی زندگی ام گسترده شده. من به بیماری غم مبتلا شده ام. این بر شمردن ِ "دیگر هرگز نمی توانم ها" کلافه ام کرده است:
من دیگر نخواهم نوشت. چون من جز حقیقت چیز دیگری برای نوشتن و بازگو کردن ندارم. دیگر چه چیزی وجود دارد که من را مفتون سازد؟
من دیگر حق ندارم فعالیت های سابق ام را ادامه بدهم. من دیگر حق ندارم از مشکلات زندانیان سیاسی، یعنی هم بندی های سابق ام حرفی بزنم و مطلبی بنویسم. من دیگر حق ندارم بنویسم که مهرداد لهراسبی هفت سال است، بی گناه و بی تفاوت زندانی شده، درون زندان بیمار شده، باید از زندان بیرون بیاید، باید بیاید به مرخصی، پول ندارد، وثیقه ندارد، کس و کار ندارد.
من دیگر حق ندارم تعریف کنم که چه پیشامدی برایم رخ داده و چگونه با من برخورد شده و چرا؟
من دیگر حق ندارم توی وبلاگ ام بنویسم و یا در گفتگو با رسانه ها بگویم که یک ماه و نیم سلول انفرادی یعنی چه؟ یعنی زنده زنده دفن شدن. که نباید بگویم این را. من حق ندارم بگویم این را. من هیچ حقی ندارم.
اگر دوباره بنویسم و اگر دوباره حرف بزنم، این دیوار های زندان خواهد بود که دوباره مرا در بر خواهد گرفت. این هشداری بود که به من تفهیم شد.

یک جایی خوانده بودم که شادی ِ بی نهایت با شهامت بی نهایت به دست می آید. دارم با خودم سبک سنگین می کنم که آیا من شهامت ِ به دست آوردن این شادی را دارم؟ "مادرم چه می شود؟ بیماری اش؟ تنهایی اش؟"

زندان یک اتفاق دهشتبار در زندگی من بوده. من از آغاز جوانی، از دورانی که هنوز دانش آموز بودم، سیلی خوردن، رنج بردن و گریستن درون تنهایی ِ سلول ها را تجربه کرده ام. سال 1379. سال 1380. سال 1381. سال 1383. سال 1384. و امسال، سال 1385. مجموعا 9 ماه سلول انفرادی و یک سال زندان عمومی. بازداشتگاه 59 سپاه. بند 2 سپاه. بند 240. بازداشتگاه توحید. بازداشتگاه 209. و چند تا جای دیگر. اتهام: عضویت در گروه غیر قانونی جبهه دمکراتیک، سخنگویی گروه غیر قانونی جبهه متحد دانشجویی، شرکت در مراسم سیاسی غیر قانونی، نوشتن، حرف زدن، بازگو کردن حقیقت. این همه ی اتهام من بوده. اما شاید اگر بخواهم اعداد و ارقامی که برشمردم را به سبک فیلسوف ها تفسیر و تعبیر کنم، باید بگویم دنبال شادی بی نهایت می گشتم. یک شادی که خیال می کنم درون پیله ی حقیقت پنهان شده است؛ آزادی، رهایی، و نهایتا شادی. یک شادی بی نهایت و خواستنی. یک لذت چشیدنی. یک آغوش گرم و مهربان. یک اطمینان.

و من سعی داشتم "بی تفاوتی"ام را استفراغ کنم. دست به یک انتخاب اخلاقی زدم. خیال می کردم این طوری می توانم از "هیچ" بودن فاصله بگیرم. حالا باید دوباره دست به یک انتخاب بزنم. سرنوشت هفت هشت سال آینده ی من بستگی به این انتخاب دارد. "دست کم 8 سال زندان." لحن تاکیدی بود و قاطع!

یک اعتراف صادقانه؛ هر جور که فکر می کنم می بینم دلم نمی خواهد به زندان بازگردم. یعنی آنقدر گرفتاری دور و برم ریخته شده که حتی آرامش ِ در زندان ماندن و رنج بردن را از من سلب کرده است. اما باید رو راست تر باشم. درست است که گرفتاری های زیادی هست که زندگی ام را فلج کرده و قدرت تصمیم گیری درست را از من گرفته ( مانند مادرم که بیمار است و تنهاست و هزار جور گرفتاری دارد)، اما شاید این دلیل قانع کننده ای برای به زندان بازنگشتن نباشد. یعنی باید اعتراف کنم که از در زندان ماندن و رنج بردن خسته شده ام؟ خب راستش بعضی وقت ها توی سلول حس می کردم یک جوان ایرانی بدبخت هستم – البته این احساس بدبختی حاصل فشار بازجویی ها و سلول انفرادی بود – و به همین خاطر اشکم سرازیر می شد. می زدم زیر گریه. در آن لحظه احساس ناتوانی همه ی وجودم را پر می کرد. یک جور خلا، نقصان، عدم اطمینان و شک. شک می کردم به راهی که رفته ام. شک می کردم به درستی انتخاب اخلاقی ام. شک می کردم به بودنم، به هستی ام. اما همه ی این شک کردن ها آفریده ی تخیلم بود، وقتی که لای دیوارهای سلول له می شدم، مچاله می شدم.

اما حالا که بیرون از زندان هستم هیچ شکی ندارم که راهی که رفته ام درست بوده؛ حقوق بشر، آزادی و عدالت مفاهیمی هستند درخور احترام و شایسته ی جستجو. درست مانند دروغ نگفتن، همسر را کتک نزدن، دزدی نکردن، شرافتمند بودن. اما لحن کلام تاکیدی بود و بسیار قاطع!

14 January 2007

ناصر خالديان: تهران چگونه مُرد؟

نه لازم است آمريكا يا هر كشور ديگري به ايران حمله كند و نه لازم است كسي براي براندازي! انقلاب كند. شاهرگ ايران را خودمان زده‌ايم و منتظر احتضار اين مرغ سركنده هستيم كه به تدريج تمام ايران از هم بپاشد و خيال جميع كشورهاي دنيا از وجود جايي به نام ايران راحت شود و خلاص!

تهران چگونه مُرد؟

مرگ تهران، مرگ تمام ايران است
http://noqte.com/blogs/blog.php?code=239

ناصر خالديان



تا سال 1390، تهران قابل زندگي نخواهد بود.

معمولاً در اوايل زمستان به دليل ايستايي هوا، جيغ تابلوهاي نمايشگر آلودگي هوا در تهران در مي‌آيد و همه به اين فكر مي‌افتند كه پاسداشت محيط زيست چه چيز خوبي است. اين خبر بسيار مهم و البته دردناكي است كه بسياري در كوران خبرهاي سياسي، بي‌تفاوت از كنار آن مي‌گذرند. گيريم كه سال 1390 هم نباشد و 1490 باشد، آيا معناي آينده و «آيندگان» براي ما مفهومي‌ ندارد؟

اين از لحاظ امنيت ملي نيز در آينده بيشتر خطرآفرين به نظر مي‌رسد. وقتي پايتخت سياسي با ساير امكانات و اختيارات يك كشور همگي در يكجا متمركز شده باشد ديگر با كشوري به وسعت يك ميليون و 648 هزار كيلومتر مربع سر و كار نداريم، با يك شهر سرو كار داريم كه به راحتي مي‌توان آن را فلج كرد.

تهران در اين خودكشي جمعي كه خودكشي تمام مردم ايران است، دارد تاوان سانتراليسم لجوجانه‌اي را مي‌د‌هد كه شتاب آن از سي و چند سال گذشته با گران شدن نفت و عدم فهم حكومت شاه براي استفاده از اين پول آغاز شده و بعد از انقلاب به اوج خود رسيده است. اين مركزگرايي متاسفانه به يك «فرهنگ» حتي در ذهن مردم ايران تبديل شده كه «ايران فقط تهران است». چرا؟ چون همه‌ي راه‌ها به تهران ختم مي‌شود. ديو بروكراسي تمام راه‌ها را بسته و به تهران منتهي كرده است و هر حركت سياسي و اجتماعي و احقاق حقي خارج از تهران و در ديگر مناطق ايران محكوم به شكست است.

بسياري از امور قضايي و دادگستري به تهران منتج مي‌شود. بسياري از گزينش‌ها و استخدام‌ها حتي كارمندان جزء و ساده در مناطق مختلف ايران بايد به تاييد تهران برسد. تقريباً هيچ كس در هيچ جاي ايران بدون اجازه‌ي گزينش مركز حق نان خوردن ندارد.

مراكز درماني و بيمارستان‌هاي مجهز براي بيماري‌هاي خاص در تهران هستند.

دانشجويان، نخبگان و فرهيختگان رشته‌هاي مختلف علم و صنعتي و فرهنگي مجبورند كه در تهران بمانند. مجبور!

يك نفر كارخانه‌اي در فلان استان زده و مجبور است براي ارتباطات بازرگاني و بازار آن يك دفتر مركزي در تهران بزند و براي همين دفتر مركزي مجبور است جمعيت زيادي را همراه خود بياورد. حالا حساب كنيد هزاران «دفتر مركزي» اين شركت‌ها را و جمعيتي كه ناخواسته به تهران فشار مي‌آورد. شايد ديگر تهران را با معيارهاي شهرنشيني نتوان «شهر» ناميد. تهران «بزرگ‌ترين روستاي ايران» است كه هر كس در آن ساز خودش را مي‌زند.

يك روزنامه‌نگار، اهل فرهنگ و هنر، فعال فرهنگي يا تمام آنچه با نويسندگي و ادبيات و در كل هنر سر و كار دارد تا به تهران نيايد موفق نمي شود، چون فرهنگ سانتراليسم اين‌گونه القا كرده كه كاري خارج از تهران موفق نيست و كسي خارج از تهران چيزي بلد نيست. هر نوع چاپ و نشر كتاب و مطبوعاتي بدون اجازه مركز در ساير نقاط ايران ممنوع است. در نتيجه همه مجبورند براي پيشرفت يا گذران زندگي هم كه شده به تهران بيايند. چون صداي هيچ اهل فرهنگي در هيچ جاي ايران به جز تهران به گوش ديگران نمي‌رسد.

رسانه‌ها با تحريك بيشتر به مصرف‌گرايي از همه مي‌خواهند خودرو داشته باشند. انواع خودروهاي قسطي با شرايط مناسب براي «همه»! و همه نيز مي‌خواهند داشته باشند چون همسايه‌شان دارد. با وجود همه‌ي اينها چگونه مي‌توان انتظار داشت تهران قابل سكونت باشد؟

وقتي مي‌بيني همه‌ي اينها به قوت خود باقي است، بيشتر درمي‌يابي فعاليت‌هاي تبليغي دولت در مورد «سفرهاي استاني» يا ساير شعارهاي قبل و بعد از آن كه با عنوان عدالت‌گستري و تقسيم امكانات و نگاه سطحي به تمركززدايي مطرح شده تنها در حد يك مضحكه است كه فقط موجب اتلاف هزينه مي‌شود و به عنوان نمونه مضحك‌ترين بخش ماجرا وقتي است كه آقاي احمدي‌نژاد بودجه‌ها را ميان استان‌ها و مناطق «شاباش» مي‌كند و صدقه مي‌دهد اما در اصل مناطق در بسياري موارد هيچ اختياري براي استفاده از آن ندارند و براي صرف آن بايد از مركز اجازه بگيرند!

در سال 1377 اعلام شد كه هزينه انتقال پايتخت حدود 3 تريليون تومان (سه هزار ميليارد تومان) است كه اين رقم احتمالاً امروزه بايد چيزي حدود ده برابر باشد. ولي در برابر فاجعه‌اي كه در پيش است و نابودي و فروپاشي كامل ايران در آينده، باز هم ارزش آن را دارد كه صرف شود. كاش حداقل «پايتخت سياسي» را به جاي ديگري منتقل مي‌كردند و كاش‌هاي ديگر كه بي‌فايده و تنها محض خالي كردن خشم خود مي‌گوييم چون آنچه البته به جايي نرسد فرياد است.

در اين زمينه اين مطلب قديمي را بخوانيد: تهران، شهري كه مي‌مير

10 January 2007

"خدمات" مدیریت (!) "بخش نظرات وبلاگهای بلاگفا

و ... سانسور شدن سیاسی عبادی "فحشهای رکیک"
!
http://www.cyrusnews.com/news/fa/?mi=5&ni=18704

مقام مدیریت بلاگفا "خوشحال از اینکه آنقدر موثر" تشریف دارد
و " ناراحت که چرا برخی دوستان کم لطفی میکنند" روضه رضوان خوانده است و شیر فهممان کرده است، که بلاگفا چیزهایی را که
"را هنمای حذف (!) تبلیغات" بلاگفایی (مزین به تمثال آخوندهای اصول گرا و اصلاح طلب)... " خصمانه" ... و ... "برخلاف منافع کلی بلاگفا" نباشند ... و ...
" اخبار کذب "... و ... "فحشهای رکیک در بخش نظرات وبلاگها"... محسوب نشود،
سانسور نمیفرماید!


اینا ها ش :

"شاید کمتر روزی باشد که در نقد فعالیت و یا سیاستهای خودم در سایت بلاگفا در بین وبلاگهای فارسی چیزی نخوانم. گاهی ناراحت می شوم و گاهی خوشحال . خوشحال از اینکه آنقدر موثر بوده ام که احتمالا سیاست یا نحوه برخورد من قابل بحث و نقد باشد و گاهی ناراحت که چرا برخی دوستان کم لطفی میکنند... اگر از مدتی قبل (حداقل در یک ماه گذشته) همان لینک را در بلاگفا می نوشتی می دیدی که این آدرس و نه الزاما اعتراض خاصی بلاک شده است... اینها تنها سایت یا واژهایی نیستند که در بلاگفا بلاک شده است سایتهایی که از ابزار و امکانات سایت و در وبلاگ یا نظرات وبلاگها جهت تبلیغ و کسب بازدید کننده استفاده میکنند(اسپم) و سایتهای که برخوردی نادرست و یا اقدام کرده اند (مانند انتشار راهنمای حذف تبلیغات و اخبار کذب و...) و همچنین فحشهای رکیک در بخش نظرات وبلاگها بخشی از اقدامات سایت است.شاید بخشی از آنها از نظر شما مثبت و بخش منفی باشد و البته هر کاربری حق دارد در این مورد نظر خاص خود را داشته باشد.اما دوست من کمی هم به فکر من باش و به فکر میزبان وبلاگت، اینکه آیا به نظر تو درست است که سایتهایی که ابزاری جهت تخریب بلاگفا و حتی دیگر سرویسهای وبلاگ فارسی هستند و مدیران آنها در برخورد خصمانه خود با سایت از هیچ کاری دریغ نمی کنند براحتی از کاربران بلاگفا و با استفاده از امکانات و ابزار سایت لینک مستقیم دریافت کنند ؟ لینکی که به قول دوستی همچون بوسه ای است" !

دوشنبه هجدهم دی 1385
http://shirazi.blogfa.com/post-59.aspx


تحت تائیر رهنمودهای پر مهابت فوق الذکر،
"ناراحت" و "خوشحال" از این که مقام مدیریت شکر گفتار بلاگفا شاید کمتر روزی باشد که در "نقد فعالیت و سیاستها" ی ام القرایی مشت نمونه خروارش "چیز"ی قرائت نفرمایند
و متنبه ازاینکه مجال سو تفاهم باقی نمانده است که ایشان هزار ماشالا در مقام "مدیریت بخش نظرات وبلاگهای بلاگفا" هم "انقدر موثر" سانسور میفرمایند،
جسارتا" و تصدیقا" و مجدادا" یاد آوری می کنیم:

در بین 1100 تار نمایی که از نمایه ها (فهرست وب ایرانی) لینک دریافت کرده ا ند، وبلاگ مستطابی هم وجود دارد، متعلق به شخص شخیص "مبتکر" خدمات (!) کامپیوتری بلاگفای ام القرا، که در مقام "مدیریت"بلاگفای ام القرا ، از نیمه دوم دسامبر 2006 به طور "مستقل" انجام "وظیفه" کرده است تا نمایه ها "مجاز" نباشد در "کامنت دونی" وبلاگ هایی که از نمایه ها لینک گرفته اند (و از "خدمات" بلاگفای ام القرا " بهر مند" هستند) یادداشت بگذارد:

اسم : نمایه ها (فهرست وب ایرانی)
سلام
و لینک
مستقل / اتوماتیک / بدون سانسور
http://www.cyrusnews.com/news/digaran/

5 January 2007

وبلاگ کیانوش سنجری: بازگشت


قصه ها و غصه هاي بازداشتگاه

سلام بچه ها
    چند روز بهم فرصت بدین تا براتون قصه بگم. قصه ی پر غصه بگم. قصه ی بند امنیت. قصه ی رخت معصیت. قصه ی یک خواب دراز. قصه ی دندون گراز. قصه ی نجوا شنیدن. قصه ی مهتاب ندیدن. خلاصه بگم: درد بی درمونی ِ من. زخمی که مونده روی تن

4 January 2007

وبلاگ روزمرگی های شهری: قیچی کند سانسورچیان و چاقوی تیز نقد ما

"سانسور مبارزه را نابود نمی کند بلکه آن را یک جانبه می کند. مبارزه آشکار را به مبارزه پنهان تبدیل می کند. مبارزه بر سر اصول را به مبارزه اصول بدون قدرت با قدرتی بدون اصول تبدیل می کند.

سانسور حقیقی که بر ذات آزادی مطبوعات استوار است همانا نقد است. این دادگاهی است که آزادی مطبوعات از خودش ایجاد می کند. سانسور نقدی است که در انحصار حکومت قرار می گیرد. اما آیا هنگامی که سانسور نه علنی بلکه سرپوشیده است. هنگامی که نه تئوریک بلکه عملی است. هنگامی که نه فراتر از احزاب بلکه خود یک حزب است. هنگامی که نه چون چاقوی تیز خرد بلکه قیچی کند خودسرانگی است. هنگامی که نقد می کند اما خود بدان تسلیم نمی شود. هنگامی که در جریان تحقق خویش خود را انکار می کند و سرانجام هنگامی که آن قدر غیر انتقادی است که به نادرست فرد را جایگزین خرد عمومی، فرمان های مستبدانه را جایگزین اظهارات منطقی و لکه های مرکب را جایگزین لکه های خورشید، محظوفات نادرست سانسور چی را جایگزین ساختارهای ریاضی و قدرت زمخت را جایگزین استدال ها تعیین کننده می کند خصوصیات منطقی خود را از دست نمی دهد؟"

سانسور و آزادی مطبوعات، کارل مارکس ، ترجمه حسن مرتضوی ، نشر اختران

قیچی کند سانسورچیان و چاقوی تیز نقد ما

وبلاگ روزمرگی های شهری



1- سانسور سلاح نقدی است در دست قدرت مداران و طبقات مسلط حاکم! بدین معنا که کسانی که قدرت های مادی جامعه را در دست دارند می خواهند با سلاح سانسور به نبرد با اندیشه های دیگران بروند! آنانی که از لکه های خورشید نقد ما می هراسند به لکه های جوهر سیاه سانسور پناه می برند اینان که ناتوان از برخورد ذهنی با تفکرات مخالف خویش هستند به قدرت مادی خویش پناه می برند.

2- برخلاف تمام شعار ها بچه گانه یی که در مورد قانون و قانون گرایی در این چند ساله به گوش ما فرو کرده اند. قوانین تنها برای محدود کردن انسان ها وضع می شوند. قوانین برای پاسداری از وضع فلاکت بار کنوی است. قوانین ابزار دست سلطه گران برای سرکوب دیگران است.

3- آزادی بیان هیچ قید و شرطی ندارد! آزادی بیان هیچ حد و مرزی ندارد! تنها حد و مرز آزادی بیان نقد بعد از بیان است. تنها دادگاه صالحه افکار عمومی است و تنها چاقوی برنده نقد خرد جمعی است. اینان با قیچی های زنگ زده شان نمی تواند به جنگ اصول ما بیایند! هرچند ما دارای اصول بی قدرتیم! اما آنان نیز قدرت شان بدون اصول است!

4- می خواستم در مورد رد این قانون جدید که برای محدود کردن وبلاگ ها و سایت ها به وسیله دولت وضع شده است استدلال بیاورم ! اما وقتی بیشر اندیشیدم دیدم این کار بی نتیجه است. چون به واقع سانسور نقدی است که در انحصار حکومت قرار داد. نقدی که به خود حق می دهد به صور عملی نه تئوریک به دیگران حمله کند اما خود در برابر نقد دیگران تسلیم نمی شود. در کل اصلا با موجود عقلانی طرف نیستیم که با سلاح نقد بتوانیم به نبرد با آن برویم!در نتیجه کار من بی فایده است. تنها چند نکته ی ضروری برای کسانی که مخالف این طرح هستند را باید متذکر شد.

5- به نظر من این طرح نه ترسناک است نه خطرناک! این طرح خنده دار است. اینان این قدر ما را مفلوک و بدبخت فرض کرده اند که از ما می خواهند خودمان با پای خودمان به قربان گاه بیاییم! اما باید به آنان گفت که زهی خیال باطل! اگر شما می خواهید ما را سرکوب و سانسور کنید باید هزینه اش را هم بپردازید. باید خودتان زحمت بکشید و ما را پیدا کنید.

6- به نظر من اینان تنها می خواهند ما را مرعوب کنند. این جا تنها مسئله ترس مطرح است. اما بر اساس تجربیات گذشته ما نباید بترسیم. فکر نمی کنم وضع از اینی که هست بدتر بشود. مگر کم وبلاگ و سایت را تاکنون بدون ذکر هیچ دلیلی فیلتر کرده اند؟ مگر کم وبلاگ نویسان را به زندان انداخته اند ؟ مگر تاکنون کم آزادی بیان را محدود کرده اند؟ در نتیجه این طرح هم چیز تازه ای نیست . تنها بر سرکوب لباس قانون پوشانده اند!

7- تنها نکته خطرناک این است که ما وارد بازی آنان بشویم. در جایی دیدم که پیشنهاد داده بودند که به دیوان عالی اداری شکایت کنیم. من با این کار بسیار مخالفم! ما با این کارمان آنان را به رسمیت شناخته ایم. به آنان اجازه می دهیم در مور بدیهی ترن حقوق ما که همانان آزادی بیان است تصمیم بگیرند. حالا چند بند را بیشتر یا کمتر کنند فرقی ندارد ما یک گام هم از حق بدیهی آزادی بیان مان کوتاه نباید بیاییم هرگام عقب نشینی ما جلو آمدن آنان است!

8- اگر واقعا آنان خود را در موضع حق می دانند. اگر روایت خود را از همه چیز جهان و تمام پدیده های ذهنی و عینی جهان تنها روایت درست می دانند. اگر خیلی چیز ها را مقدس و غیر قابل خدشه می دانند! بقیه را دروغ گو و تشویش کننده افکار عمومی می دانند پس از چه می هراسند؟ قیچی های زنگ زده سانسورتان را کناری بنهید و چاقوی تیز نقد بر دارید! لکه های مرکب سیاه سانسور را کناری بنهید و به لکه های روشن خورشید مجهز شوید! اگر راست می گویید شما هم به تعداد وبلاگ های منتقد وبلاگ دفاع کننده از وضع موجود راه بیاندازید از مواضع خود دفاع کنید و جواب یاوه های ما را بدهید! شما که قدرت ها ماورا الطبیعه را هم که پشت سر خود دارید! شما که کلی علما دارید و برای تمام جهان تعیین تکلیف می کنید و نسخه می نویسید! چطور نمی توانید جواب یاوه گویی های چند وبلاگ نویس را بدهید؟ بیایید خود را به دادگاه عمومی نقد خرد جمعی بسپاریم.

9- من وبلاگم را در هیچ کجا ثبت نمی کنم. من برای نوشتن و بیان آزاد خود از هیچ کس و هیچ مقام حقیقی و حقوقی اجازه نمی گیرم. من به رادیکال ترین شکل ممکن هر پدیده ای را که فکر می کنم نادرست است را نقد می کنم و از هیچ چیز هم در هراس نیستم! البته آنان هم می توانند من را سانسور کنند و سرکوب کنند به زندان بیافکنند. این حق آنان نیست این قدرت آنان است. این جا بحث حق داشتن یا حق نداشتن آنان نیست بحث قدرت مند و زور گو بودن است. اما من به سانسور و سرکوب آنان مشروعیت نمی دهم و به قوانین آنان احترام نمی گذارم که هیچ اعتنایی هم نمی کنم! آنان باید هزینه ی سرکوب و سانسورشان را بپردازند! من با آنان اختلاف نظر ندارم که انتظار احترام متقابل داشته باشم ما با هم تضاد منافع داریم.

10- به نظرم ما نباید نه نسبت به این طرح بترسیم و نه عصبی بشویم! ما باید اتفاقا بسیار خون سرد و بی اعتنا با آن برخورد کنیم و اصلا هم نباید به فکر تعدیل کردن این طرح و چانه زدن با آنان و در کل پذیرفتن کلیت آن و دعوا بر سر مصادیق اش وارد شویم این طرح در کلیت و از ریشه مردود است. چون آزادی بیان هیچ حد و مرزی ندارد آزادی بیان هیچ قید و بندی ندارد! تنها حد آزادی بیان نقد متقابل است! و اما زمانی که این نقد با قدرت همراه می شود تبدیل به سانسور می شود. راه حل برداشتن سانسور برداشتن قدرت است! و تنها سانسور واقعی نقد در دادگاه افکار عمومی است. ما قیچی های کند و زنگ زده ی سانسور چیان را به همراه محظوفات نادرست شان و در نهایت کل خودشان را و جامعه و سیستم شان را به وسیله ی چاقوی برنده و تیز نقد مان جراحی می کنیم.

3 January 2007

شایان شلیله: ستاد "ساماندهی"و چند مشکل فنی و امنیتی

سایت ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی ایران راه اندازی شد
در سایت نوشته شده " کلیه حقوق این سایت متعلق به معاونت امور مطبوعاتی و اطلاع رسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می باشد " که باتوجه به "میزبانی" سایت در کشور آمریکا احتمال مسدود شدن سایت را خیلی زیاد خواهد کرد!
به هر حال این پرسش مطرح می شود که چرا من به عنوان یک مدیر سایت باید اطلاعات محرمانه
خودم را در جایی ذخیره کنم که مالکیت آن در اختیار یک شرکت خصوصی است و این شرکت احتمال دارد رقیب من هم باشد!

ستاد "ساماندهی" اخاذی "دموکراتیک" اسم و آدرس
و اطلاعات محرمانه



شایان شلیله


پس از چند روز انتظار امروز سایت http://www.samandehi.com مربوط به ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی ایران راه اندازی شد. در نگاه اول این سایت چند مشکل دارد. چون این وبلاگ بصورت تخصصی نقد و بررسی سایت های ایرانی است. این سایت را اول از نگاه فنی بررسی می کنیم.

بخش whois دامنه .samandehi.com به دلیل فاش نشدن نام سازمان و یا فردی که دامنه به نام وی ثبت شده بسته شده اما با یک ping ساده متوجه شدم که IP سرور 204.15.8.253 و مربوط به شرکت FeBox LLC در کشور امریکا است. همچنین این سایت بصورت واسطه از طرف شرکت wildhoster Inc واقع در کشور آمریکا میزبانی می شود. یعنی name sever های این سایت ns1.wildhoster.com و ns2.wildhoster.com می باشد.
یعنی به زبان ساده تمام این اطلاعات در یک شرکت امریکایی ذخیره می شود. باز حال این پرسش مطرح می شود که چرا من به عنوان یک مدیر سایت باید اطلاعات محرمانه خودم را در جایی ذخیره کنم که مالکیت آن در اختیار یک شرکت خصوصی است و این شرکت احتمال دارد رقیب من هم باشد ؟

توضیح هم بدهم که این سرور، یک سرور اختصاصی نیست و من احتمال می دهم در حدود 800 سایت در این سرور نگه داری می شود.

در خصوص خود سایت هم ، طراحی سایت بسیار جالب است اما متاسفانه این سایت یک نمونه خارجی هم دارد. www.checkm8.com طراح محترم سایت ساماندهی فراموش کرده عکس زمینه سایت را از منبع اصلی استفاده نکند. و عکس زمینه سایت را بصورت مستقیم از آدرس style="BACKGROUND-POSITION: right top; BACKGROUND-IMAGE: url(http://www.checkm8.com/mws/images/sections/default.jpg); BACKGROUND-REPEAT: no-repeat" بر می دارد.
این در حالی است که چون طراحی کل سایت از یک سایت خارجی کپی شده، احتمال دارد که در صورت مطلع شدن سایت اصلی و اگر که طراحی سایت ثبت شده باشد، به دلیل نقض قانون کپی رایت این سایت را تعطیل کنند. مشکلی که چند ماه گذشته برای سرور بلاگ اسکای بوجود آمد.

البته طراح محترم فقط قالب سایت را کپی برداری نکرده بلکه فلش و تمام عناصر تشکیل دهنده سایت نیز از سایت اصلی کپی شده اند. تمام عکس ها و ... همه متاسفانه مثل یک سیب از میان نصف شده است.

در قسمت عضویت در مرحله اول فرم را برای سایت وبنا تکمیل کردم. و در ادامه یک پست الکترونیک برای من به آدرس info@webna.ir ارسال شد. متاسفانه در ارسال این نامه الکترونیکی هم دقتی نشده است. این نامه بصورت اتوماتیک به bulk mail می رود. پس دوستانی که سایت یا وبلاگ خود را ثبت می کنند توجه داشته باشند که حتما bulkmail خود را نیز چک کنند.

در ادامه من شماره رمز و نام سایت خودم را دریافت کردم و به آدرس http://www.samandehi.com/user.php رفتم برای ادامه مراحل ثبت سایت. در این مرحله سوالات زیادی در خصوص فعالیت سایت وجود داشت، برخی از سوالات هم بصورت کاملا تخصصی بود. نه تنها برای من بلکه برای تمام مدیران سایت برخی از این اطلاعات کاملا محرمانه است. اما در کمال تعجب متوجه شدم که این سایت از پروتوکل HTTPS استفاده نمی کند. شما در نظر بگیرید اطلاعاتی به این مهمی را چگونه در یک فرم ساده باید وارد می کردم ؟؟؟ به این دلیل از لحاظ فنی تکمیل فرم را درست ندیدم.

ازمشکلات دیگر این سایت می توان به وجود بیش از 5 تک باز و بسته در ابتدای صفحه اشاره کرد. همچنین متاسفانه Content-Language در این سایت en-us نوشته شده که این خود نشان می دهد طراح این سایت را از سایت اصلی کپی برداری کرده. کد en-us یعنی سایت به زبان انگلیسی و آمریکایی در حالی که این سایت فارسی و ایرانی است.

در سایت نوشته شده " کلیه حقوق این سایت متعلق به معاونت امور مطبوعاتی و اطلاع رسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می باشد " که باتوجه به میزبانی سایت در کشور آمریکا احتمال مسدود شدن سایت را خیلی زیاد خواهد کرد.

عکس اول سایت ساماندهی است و عکس دوم سایت خارجی که از آن برای طراحی استفاده شده است.

با تشکر از جادی عزیز که عکس ها را تهیه کرده است

فلش اول هر دو سایت نیز کاملا مشابه است. خود این فلش هم خیلی مشکل دارد. به عکس سایت هایی که در فلش نمایش داده می شود توجه کنید تمامی سایت ها خارجی هستند

اطلاعات آدرس شرکت های میزبان در سایت www.nic.com

IP 204.15.8.253:
OrgName: FeBox LLC
OrgID: FEBOX
Address: 65 Cheyenne St City: Tinton Falls
StateProv: NJ

PostalCode: 07712
Country: US

Sherkat vaset :
WILDHOSTER.COM
wildhoster Inc = david R ****@wildhoster.com
1 N State Street Chicago, IL 60602 US
Tel : 312-236-2132 Fax: 312-236-1958

اطلاعات تکمیلی : خوشبختانه سرور سایت به کشور چین انتقال پیدا کرده است

یک مورد جالب هم در فرم ثبت نام دیدم. اگر دقت کنید تمام فیلد ها فارسی است اما نام کشور ها انگلیسی نوشته شده، من فکر می کنم که این شرکت طراح حوصله نداشته تمام کشور ها را به فارسی تایپ کند و از یک لیست نام کشور آماده استفاده کرده است.

این سایت احتمالا توسط شرکت http://kasraweb.com طراحی شده است. اطلاعات ثبت کنند نام دامنه دات کان بسته شده اما در دامنه دات آی آر می توانید با مراجعه به www.nic.ir متوجه شوید که این دامنه به نام mohsen fazeli به آدرس No.549,above of taleghani St., Valie Asr Ave., Tehran, ثبت شده است. اطلاعات کامل را در اینجا مشاهده کنید.

http://www.dnsstuff.com/tools/whois.ch?ip=samandehi.ir

حال این پرسش مطرح می شود که چرا من به عنوان یک مدیر سایت باید اطلاعات محرمانه خودم را در جایی ذخیره کنم که مالکیت آن در اختیار یک شرکت خصوصی است و این شرکت احتمال دارد رقیب من هم باشد ؟

1 January 2007

آژانس خبری کوروش : مشت نمونه خروار عطا و لقای پرشین بلاگ ام القرا و بلاگفا ی ام القرا

http://www.cyrusnews.com/news/fa/?mi=5∋=18449
در بین 1100 تار نمایی که از نمایه ها (فهرست وب ایرانی) لینک دریافت کرده اند، وبلاگ مستطابی هم وجود دارد، متعلق به شخص شخیص "مبتکر" خدمات کامپیوتری بلاگفای ام القرا، که در مقام "مدیریت"بلاگفای ام القرا ، از نیمه دوم دسامبر 2006 به طور "مستقل" انجام "وظیفه" کرده است تا نمایه ها "مجاز" نباشد در "کامنت دونی" وبلاگ هایی که از نمایه ها لینک گرفته اند (و از "خدمات" بلاگفای ام القرا " بهر مند" هستند) یادداشت بگذارد:

" اسم : نمایه ها (فهرست وب ایرانی)
http://www.cyrusnews.com/news/digaran/
سلام
و لینک
مستقل / اتوماتیک / بدون سانسور"

نه " اصلاحاتی" بودن مدیریت بلاگفای ام القرا تعجب آور است و نه "اصولگرابی" همپالکی های ایشان
که هفت هشت روز آزگار ترشحات "فکری" یاجوج ماجوجی خودشان را (به اسم و امضای وبلاگ ها و بلاگرهای "بهرمند شده" از "خدمات " پرشین بلاگ ام القرا) به مخاطبین نمایه ها تحمیل کردند... و در نهایه، صم و بکم، سر در لجنرار "رسانه ای" مبارکشان فرو بردند، به این تصور که این قبیل "خدمات سیاسی عبادی" کمترین توضیح لازم ندارد.

این مشت نمونه خروار "وظایف تخصصی" حضرات مجال "تاسف" هم باقی نمیگذارد، که چرا اخیرا بلاگرهای ایرانی "بهره مند" شده از نتایج ابتکارات و اختراعات "رسانه ای" این چنانی، یکی پس از دیگری عطای بلاگفا ی آخوندی را به لقای پرشین بلاگ آخوندی حبٌه می کنند و لازم می بینند به استقبال پرووایدر های رایگان "خارج از کشور" بشتابند!

نمایه ها
فهرست وب ایرانی
مستقل / اتوماتیک / بدون سانسور
http://www.cyrusnews.com/news/digaran/